باز نشر از شهریور 95 از آپادانا یک گفتگوی ساده
روزنامه انجمن مقدس ملی . هر یکشنبه طبع و دوشنبه توزیع میگردد .
نظرات خوانندگان :
واشکافی یک قتل
شامگاه
روز جمعه 30 خرداد سال 1286 شمسی ، حدود ساعت 10 شب صدای صفیر سه گلوله
آسمان آرام و گرم اصفهان را لرزاند . مردم محله های قصر منشی و پاقلعه که
از گرمای هوا در روی خرند های منازل خود و روی تخت هایشان آرام گرفته بودند
با وحشت از جای برخاستند و از یکدیگر جویای علت و منشاء صدا بودند .
چیزی
کمتر از یکسال پیش از این در روز 14 مرداد 1285 فرمان مشروطیت توسط
مظفرالدین شاه صادر شده بود و در اصفهان نیز ما نند بسیاری از شهر های
ایران جنگ بی امان خدای آزادی با ناخدای استبداد در جریان بود .
حاکم
مستبد و قدرتمندی چون ظل السلطان از حکومت برکنار و از شهر رانده شده بود .
مشروطه خواهان در گیر ودار و تب و تاب برپایی نهاد های مدنی و قانونی
حکومت جدید بودند . و در این راه از نفوذ وحسن نیت حجج اسلامی چون حاج
آقا نورالله نجفی ( شناخته شده به عنوان ثقة الاسلام ) که با آنها همراهی
میکرد به عنوان پیشوای دینی یاری می جستند .
صدای
شلیک از خانه همین مرد برخاسته بود و در پی آن زنی ، مادری به خون خود
درغلطیده بود . ضارب و قاتل و به بیان دقیقتر قضائی متهم به قتل کسی نبود
جز فرزند این زن یعنی نواب والا شاهزاده اکبر میرزا صارم الدوله فرزند ارشد
ظل السلطان .
من
به دو دلیل عمده در مورد این واقعه کنجکاو بودم و مایل بودم که نتیجه
جستجوی خود را در معرض دید و نظر خوانندگان آپادانا قرار دهم : دلیل اول من
یکی محل وقوع حادثه است . یعنی خانه حاج آقا نورالله که اکنون جزو میراث
فرهنگی اصفهان و به نام " خانه مشروطه " در معرض بازدید عموم است . ( شرحی
در مورد بازدید از این خانه قبلا ٌ در این وبلاگ نوشته ام ) این خانه در
حدود سال 1310 توسط مرحوم سید محمد ازهر داماد مرحوم سید العراقین از ورثه
حاج آقا نورالله خریداری و تا سال 1347 محل زندگانی و نشو و نمای این
خانواده از خویشاوندان ما بوده است . آقایان دکتر حشمت الله ازهر ، محمود و
رضا و مرحوم دکتر ابوالفضل ازهر و خانم ها افتخار السادات و مهین ازهر
همگی دوران کودکی و جوانی خود را در این خانه طی کرده اند و بسیاری از ما
بارها به این خانه رفته ایم و آمده ایم و اینجا بر سر سفره ها نشسته ایم .
دلیل
دوم شخصیت متهم به قتل یعنی شاهزاده اکبر میرزا مسعود صارم الدوله است .
که تا زمان کهولت در اصفهان با اعتبار و احترام و نفوذ فراوان زیست . وی در
زمان وقوع حادثه بیش از 22 سال نداشت . چند سالی پس از آن و بعد از سفر و
تحصیل چند ساله در انگلیس که کیفیت آن بر من روشن نیست به مقامات حکومتی
نظیر وزارت و حکمروائی چند ایالت رسید .
به
هرحال دورادور سر ارادتی نیز با خانقاه پاقلعه داشت . در یکی از نامه
های دایجون دکتر می خوانیم که ایشان به مناسبت عید نوروز نامه تبریکی برای
شازده صارم الدوله به تهران فرستاده و پاسخ را از شیراز دریافت داشته اند .
و این احتمالا مربوط میشود به زمانی که صارم الدوله در سر آخرین پست
دولتی خود که حکمرانی فارس در زمان رضا شاه باشد ، هنوز برقرار بوده است .
آقای
حسن مدنی ( دایجون مدنی ) از نظر حساب و کتاب و حسابداری ، مورد وثوق صارم
الدوله و فرزند او اصغر میرزا مسعود بودند و بسیاری از امور مالی مربوط به
املاک وسیع صارم الدوله در اصفهان به مباشرت ایشان صورت می پذیرفت .
صارم
الدوله پس از واقعه تیر اندازی خانه حاج آقا نورالله ، زمان سلطنت 4 شاه
را درک کرد . در زمان زندگیش آشوب های اجتماعی زیادی را شاهد بود ولی
هیچگاه هیچ مدعی العموم یا دادستانی او را به هیچ محکمه ای فرا نخواند تا
از او در مورد حادثه شب 30 خرداد 1286 توضیح بخواهد .
اخیرا
ٌ از برخی از خویشاوندان شنیدم و آنان نیز احتمالاٌ از پدرانشان شنیده اند
که ضارب اصلی یکی از همراهان شازده و نه خود ایشان موسوم به غریب خان بوده
است .
برای
اطلاع از چگونگی حادثه به مجموعه تجدید چاپ شده روزنامه های زمان مشروطه
اصفهان مراجعه میکنیم و شرح واقعه و پیامد های اجتماعی مرتبط با آن را در
دو روزنامه ی آنزمان اصفهان با دو روایت نزدیک به یکدیگر دنبال می کنیم .
روایت اول :
روزنامه " انجمن مقدس ملی " شماره 26 مورخ 18 جمادی الاول سال 1325
{ برابر با 8 تیر ماه 1286 }
روزنامه انجمن مقدس ملی . هر یکشنبه طبع و دوشنبه توزیع میگردد .
بتاریخ یکشنبه 18 ج 1 1325 قمری
مطابق سنه 1286 هجری شمسی
عنوان مراسلات بازار چه حضرت امام زاده احمد
مدیر کل آقا سراج الدین صدر جبل عاملی الموسوی
قیمت یک نسخه شش شاهی
قیمت اعلا نا ت سطری یک قران
واقعه غریبه و حادثه عجیب حیرت انگیز
اری تحت الرماد و میض نارٍ
و یوشک ان یکون لها ضرام ٌ
فان لم یطفها عقلاء قوم
وقودها جثث و هام ٌ
روز
جمعه 9 جمادی الاولی مرحومه قتیله مونس االسلطنه والده نواب والا اکبر
میرزا طرف عصر رفته بودند بخانه ی آقای ثقة الاسلام متحصنا ً و عنوان تحصن
شکایت از نواب والا اکبر میرزا بود . اظهار داشته که دوازده هزار تومان به
جهت ادا قروضش از من مطالبه میکند و در املاک من هم مداخله میکند و تصرف در
املاک من در حال حیات میکند و میخواهد به مصارف بی معنی صرف کند . مثل
پولهای سابق که بیهوده صرف نموده به این واسطه و بتحریک عیالش در صدد مسموم
نمودن من بر آمده ازین جهت خائفه شده ام و هم چنین از قرار تقریرات خود
مخدره شرحی به حضور مبارک بندگان حضرت والا ظل السلطان عرض کرده ام که
تکلیف مرا معین فرمایند و نوعی فرمایند از آنها ایمن باشم . اتفاقا ً آقای
ثقة الاسلام در این روز منزل حاجی میرزا محمد حسین تاجر دهدشتی میهمان
بودند و یکساعت از شب گذشته بمنزل خود تشریف میاورند . ملازمان از آمدن
مخدره بعنوان تحصن و التجاء و تفاصیل را کاملا ً بعرض آقا میرسانند .
آقا
میفرمایند فردا جناب جلالتمآب منشی باشی را میخواهم و قرار صحیحی در اتمام
کارهای شما با ایشان خواهم داد . تقریبا ً سه ساعت از شب گذشته یا بیشتر
بدون خبر و اطلاع نواب والا اکبر میرزا با حالت پریشان وارد میشوند در
حالتیکه آقای ثقة الاسلام با چند نفر از طلاب در عمارت باغ که بیرونی ایشان
است نشسته بودند . نواب والا اظهار میدارد که بودن مخدره در اینجا منافات
با شئونات حضرت والا دارد چنانچه اطاقی را مخلی کرده که با والده ملاقات
شود بطوری او را راضی کرده و معاودت دهند . با اصرار زیاد که خود آقای ثقة
الاسلام هم تشریف داشته باشند و ایشان همراهی کنند که مخدره راضی به
معاودت شود . آقا از رفتن اطاق خلوت عذر میخواهند و میفرمایند شما بروید
بلکه راضی شوند و هرگاه لازم شد من هم میایم .
اطاقی
که مابین بیرونی و اندرونی واقع است خلوت کردند و نواب والا با والده خود
در آنجا قریب به یک ربع ساعت مشغول سوال و جواب بودند . مخدره راضی به
معاودت نمیشود که ناگاه صدای تیر بلند شد . با شش لول سه تیر بمخدره میزند
که مخدره بعد از تیر اول خود را بحیات ( کذا فی الاصل ) اندرون انداخته دو
تیر دیگر را در حیات بمخدره میزند و از همانجا نواب والا بتعجیل تمام
مراجعت میکند و اما درب خانه غریب خان و یک نفر دیگر با او بوده و در بیرون
خانه و اطراف بازارچه امام زاده احمد بیست نفر سوار مسلح و مکمل بوده اند و
در جاهای دیگر که نزدیک و اطراف خانه آقا است سوار های متفرق ایستاده
بودند . چنانکه مذکور شد نوابان والا همایون میرزا و فریدون میرزا و
مهدیقلی میرزا هم در اطراف خانه آقا بوده اند .
از
اطراف مردم هم از صدای تیر جمع شدند و هنگامه غریبی شد . میخواستند تعاقب
کنند ، آقا آنها را منع کرده نگذاشتند احدی دنبال کند . اگر خدای نخواسته
جلوگیری نمیکردند و اندک حرکتی صادر شده با انکه آنها مسلح و مکمل منجر
بفساد بزرگ و قتل نفس بسیاری میشد . بار شکر خدای را که بخیر گذشت . همان
ساعت آقا فرستادند نواب محمد حسن میرزا را آوردند ایشان گفتند معالجه مخدره
در اینجا ممکن نیست . باید او را حرکت داد و طبیبه فرنگیه بجهت او آورد .
در حینی که صدای تیر بلند شده بود اکثر نسوان خانه آقا را ضعف و غشوه روی
داده بود و تا ترتیبات حرکت را فراهم کردند قبل از طلوع فجر شد . در آن وقت
مخدره مظلومه را با کالسکه بخانه امیرزاده آقای عباسقلی خان داماد خود
مخدره مقتوله حرکت دادند و تا قدری از روز بر آمده داعی حق را لبیک اجابت
گفته و جان بجان آفرین تسلیم نمود .
صبح
که شد این خبر در شهر منتشر شد و از اطراف جمعیت و ازدحام زیادی بسمت خانه
آقا آمدند و میخواستند بازار ها را ببندند آقا مانع شدند که ما هرقدر
میخواهیم رفع فساد کنیم چون بعضی اطراف مغشوش است ، هر روز یک نوع بهانه
مثل این مطلب که فی الحقیقه خیلی اهمیت دارد پیدا میشود و چون روز شنبه
موقع انعقاد انجمن محترم ایالتی بود از جهت بعضی اراجیف که در میان مردم
شیوع داشت مردم مانع از انعقاد انجمن در چهل ستون شدند . حضرات اعضاء و
وکلا انجمن و آقایان و تجار در مسجد شاه انجمن کردند و جمعیت فوق العاده شد
و مردم فریاد میکردند که باید منشی باشی و پسر های حضرت والا در این شهر
نباشند . از انجمن هم بهمین مضامین تلگرافی بدارالشورای کبری مخابره نمودند
و تا غروب آفتاب متصل جمعیت در تزاید بود تا آنکه وقت غروب متفرق شدند .
در
یکشنبه نیز مثل روز سابق بعد از ظهر در مسجد شاه جمعیت کردند تا یکساعت
بغروب مانده جناب جلالتمآ ب حاجی اعتبار السلطنه رئیس تلگرافخانه و نائب
الایاله موقتی اصفهان بمسجد تشریف آوردند و اظهار کردند که حضرت والا ظل
السلطان امروز تلگرافی کردند و چند نفر از مرتکبین را بطهران خواستند .
روز دوشنبه جواب تلگراف انجمن محترم از طهران رسید که عینا ً درج میشود .
«
جواب از طهران به اصفهان انجمن ملی اصفهان تلگراف شما در قتل نواب والا
اکبر میرزا والده خود را در منزل جناب مستطاب شریعتمدار آقای ثقة الاسلام
دامت افاضاته بمجلس محترم شورای ملی رسید . از طرف مجلس بوزارت جلیله داخله
رجوع و تاکید در رفع این غائله شد . یقین است اقدامات لازمه در این باب
بعمل خواهند آورد . شورای ملی 12 جمادی الاولی »
تقریبا
ً سه ساعت از روز دوشنبه بر آمده آقای ثقة الاسلام در منزل آقای شریعتمدار
بمجلس تعزیه حضرت صدیقه طاهره علیها السلام بودند و باستماع ذکر مصائب
مشغول ، هنگام انقضاء مجلس تعزیه جماعت حضار بغوغا و فریاد واشریعتاه بر
آمده شنیده ایم آقای ثقة الاسلام امروز خیال دارند از شهر بیرون بروند .
آقای ثقة الاسلام فرمودند ابدا ً من چنین خیالی نکرده و حرفی نزده ام و
هرکس از جانب من این مطلب را گفته کذب است و البته این نوع حرکتی که شده و
سلب امنیت از عموم گردیده ، هرگاه رفع نشود و علاج نگردد توقف در چنین شهری
صحیح نیست ولی کمال اهتمام را در رفع فساد و حصول امنیت خواهم کرد. بهر
قسم بود جمعیت را آرام کرده و بخانه تشریف بردند و این مطلب کم کم شیوع
یافت و باطراف و بازار شهر منتشر شده مردم را هیجان غریبی دست داده بازار
ها و تیمچه و کاروانسرا ها را بسته عموم بازاری و تجار از گوشه و کنار
اجتماع کرده قبل از ظهر بخانه آقای ثقة الاسلام ریختند و همه فریاد وا
شریعتاه از جهت تامین و استیمان سخن میراندند و آقای ثقة الاسلام را از
خانه به مسجد شاه بردند و مردم دسته بدسته میرفتند و سا ئرین از آقایان و
علماء محلات شهر را با کمال عزت و صلوات و سلام بمسجد وارد میکردند . چون
اجتماع آقایان و تجار شد و اهالی چند مطلب را استدعاء مینمودند من جمله
حرکت دادن منشی باشی و بعضی شاهزادگان را که در همان حال خبر صحیح آوردند .
منشی باشی قبل از طلوع از شهر رفته و شاهزاده گان هم رفته اند و اخبار
موحشه و اراجیف که در این چند روز منتشر شده بود بقراء و نواحی خاصه قصبه
سده رسیده و مهیج اهالی شده بود . از هریک از قراء و نواحی خبر میرسید ،
فردا که روز سه شنبه است خصوصا ً قصبه سده جمعیت و ازدحام کرده و از جهت
حرکت حضرات و کسب تکلیف از دار الشورای کبری و امناء دولت بشهر خواهند آمد .
آقای ثقة الاسلام شفاهة و کتبا ً تاکید کردند که ابدا ً کسی از آن حدود
حرکت نکند و لازم نیست کسی به شهر بیاید و حضرات هم رفته اند و نزدیک است
که امنیت و رفاهیت بکمال حاصل شود و تلگرافی هم از جانب آقایان و علماء
بدارالشورای کبری و حضرت والا ظل السلطان مخابره شد تا چه خبر برسد .
«مذاکرات انجمن مقدس سه شنبه 13 »
امروز
مثل روز سابق بازار ها بسته و جمعیت فوق العاده و هردم بر جمعیت افزوده
فریاد میکردند کسانی که باید از شهر بروند تا حال نرفته اند و در باغ
دستجرد میباشند.
تلگرافی از تهران رسید در انجمن بلند قراءت نمودند .
{
صورت تلگراف : خدمت سعادت بندگان حضرت مستطاب حجه الاسلام آقای نجفی دامت
برکا ته . تلگراف عالی زیارت . از قضیه اتفاقیه از اشخاص محترم . جای خیلی
تاسف است . وقایع کما هو حقه بعرض خاک پای مبارک مقدس همایونی ارواحنا فداه
و حضرت اتابک اعظم مد ظله رسیده . برای اصلاح کار دستور العمل مخصوص
فرموده اند . با اینکه مصمم برای حرکت بودم . محض امتثال فرمایش پنج شنبه
انشاء الله حرکت خواهم کرد . در این صورت هیچ صلاح و تصویب ندارم که دکاکین
را بسته و اجتماع در مسجد شاه فراهم باشد. مخصوصاً تمنا دارم که جد و جهد
فرمائید دکاکین را باز نموده و هیئت اجتماع مسجد را متفرق فرمائید .
انشاء
الله بفضل خداوند و توجه خاطر شریف امیدوارم که تمام امورات اتفاقیه بطور
دلخواه و آسایش عمومی انجام پذیر شود . نیر الدوله 13 }
قرائت تلگراف اهالی بنای فریاد را گذاشتند که ما امن نیستیم و حکما ً باید بروند و تا حال نرفته اند .
تلگراف دیگر از اتابک اعظم رسید ، بلند قرائت شد . :
{
عموم اهالی اصفهان ! تلگراف شماها دائر بقصه ناگوار مونس السلطنه و تحصن
در مسجد شاه رسید از مراتب استفسار بحصول پیوست . حقیقة وقوع این اتفاق
اسباب کمال تاسف شد. حضرت مستطاب اشرف ارفع والا شاهزاده نیر الدوله حکمران
دام اقباله که میبایستی چند روز دیگر حرکت کنند از جانب سنی الجوانب مقدس
ملوکانه روحنا فداه مقررشده سریعا ً چاپاری حرکت کرده باصفهان بیایند .
تحقیقات لازمه را بعمل آورده قراری که لازم است در این باب بدهند . روز پنج
شنبه بچاپاری حرکت خواهند کرد و بطوری که لازمه عدل و حقانیت است اقداما ت
مینمایند. در اینصورت اقامه ی شما در مسجد شاه بهیچوجه لازم نیست . البته
بمنازل خود تان مراجعت نمائیدو دولت خود اقداماتی که لازم است خواهد فرمود و
مطمئن باشید که دولت از این گونه حرکات صرف نظر نخواهد فرمود . برای
اینگونه امور اقامه در مسجد مقتضی نیست . بعد از ورود حضرت مستطاب اشرف
ارفع والا نیر الدوله دام اقباله اصلاح کلیه این گونه امورات خواهد
شد. اتابک اعظم }
و هرچه خواستند مردم را آسوده کنند مطمئن نشده و تلگراف ذیل را نوشته و جمعیت که چندین هزار نفر میشدند بسمت تلگرافخانه حرکت کردند .
{ صورت تلگراف بطهران عرض دعاگویان عموم اهالی اصفهان
حضور مبارک حضرت اتابک اعظم دام اقباله
تلگراف
مبارک را در انجمن ملی برای ماها قرآ ت نمودند . ماها نه وارث مونس
السلطنه و نه مدعی قتل او هستیم . عرض عاجزانه این است که بعد از اینکه در
بست صد سا له این اشخاص ( دو کلمه غیر خوانا ) مقتدر چنین جسارتی میشوند با
ضعفا ء و فقرا با وجود این قدرت و جرات با آن وقایع حاصله فیما بین چگونه
از جان و مال آسوده خواهیم بود . چنانچه فعلاً هم مشغول فساد هستند . اگر
متظلمانه عارض بشویم مرحمتی نمی شود . اگر قونسولخانه متوسل شویم ،
میفرمایند هتک حرمت دولت و ملت شد . اگر خودمان در مقام حفظ خودمان برآئیم
مقصر دولت و ملت میشویم . تکلیف ما ضعفا چیست ؟
عموم اهالی اصفهان }
روایت دوم :
روزنامه ی دیگری که در مورد این واقعه شرحی نگا شته است "جهاد اکبر" به مدیر
یت میرزا علی اکبر خراسانی است . در شماره 17 این روزنامه به تاریخ
پانزدهم شهر جمادی الاولی سال 1325 هجری قمری { برابر 5 تیر ماه 1286 شمسی }
چنین می خوانیم :
اخبار شهری واقعه ی هائله
هردم از این باغ بری میرسد تازه تر از تازه تری می رسد .
روز
جمعه نهم جمادی الاولی مونس السلطنه والده ی نواب والا اکبر میرزا بخانه ی
آقای ثقه الاسلام بعنوان تحصن آمده و هنگام ورود مخدره آقای معظم الیه به
منزل یکی از تجار تشریف داشته تا دو ساعت از شب گذشته مراجعت میفرمایند .
خبر می دهند که مخدره مسطوره در این جا به امان و تحصن آمده . آقا میفرستند
احوال پرسی میفرمایند . مخدره هم به حضور آقا پیغام میدهد که پسرم اکبر
میرزا دوازده هزار تومان از من مطالبه مینماید که بقروضش بدهد و حال آنکه
از اول سال تاکنون از دخل فوجی و مواجب و سایر دخلها قریب پنجاه هزار تومان
به او عاید شده و تمامرا به مخارج بیهوده صرف کرده و چون من از ادای مبلغ
مزبور امتناع کردم . فرزندم به اغوای عیال خود و بعضی برادرانش قصد من
نموده و در مقام مسموم کردن من بر آمده و اینک من محض حفظ جان خود به این
دار الامان آمده ام و شرح حال را خدمت حضرت والا ظل السلطان عرضه کرده کسب
تکلیف نموده ام . آقای ثقه الاسلام فرموده بودند میفرستم جناب منشی باشی
بیایند اینجا و ترتیبی در انجام امر مخدره داده به رضایت معاودت کنند . در
این بین نواب اکبر میرزا بدون مقدمه و خبری وارد باغ شده نزد ثقه الاسلام
میرود و اظهار میدارد توقف مخدره در اینجا صلاح نیست . توجهی فرمائید که
مراجعت نماید . آقا میفرمایند که اطاقی مخلیّ نموده نواب والا با مادرش با
هم ملاقات نمایند و مخدره راضی شده بروند . نواب اکبر میرزا اصرار داشته که
ثقه الاسلام هم با ایشان بروند و والده اش راضی نمایند که مراجعت نماید.
آقا میفرمایند فعلا شما بروید اگر راضی نشدند و آمدن من لازم شد میا یم.
پس
اکبر میرزا نزد مادرش میرود در اطاق مخلی و با هم مشغول صحبت میشوند.
بطوری که پاره ای مطالب و گله گذاری های آنها کلمتها استماع میشد تقریبا
بقدر ربع ساعت گفتگوی آنها طول میکشد که ناگاه صدای تیر بلند میشود و
والده ی خود را به تیر میزند . به این ترتیب یک تیر در درگاه اطاق بمخدره
مقتوله میخورد و آن مرحومه چون از اطاق بیرون میجهد دو تیر دیگر در حیات
خانه به او میزند و فورا اکبر میرزا برمیگردد و چون از اطراف خانه ی ثقه
الاسلام صدای تیر میشنوند اجتماع کرده بدرب خانه میایند می بینند که جمعیت
بسیار درب خانه و اطراف خانه با اسلحه و استعداد آماده بوده اند و آنچه
معلوم میشود اکبر میرزا با فریدون میرزا و همایون میرزا و مهدی قلی میرزا و
غریب خان و سواره های زیادی با تفنگ و سلاح بوده اند . جمعیت مردم
میخواسته اند که آنها را تعاقب کنند . ثقه الاسلام مما نعت میفرمایند و
جلوگیری نمودند . نمیگذارند که فتنه بالا گیرد و گرنه نفوس کثیره تلف میشد و
فسادی عظیم رخ میداد و بعد از آن مخدره را بر حسب خواهش خودش با کالسکه
بخانه امیرزاده عباسقلی خان داماد مخدره حرکت میدهند و قریب به ظهر این عا
لم را بدرود میگوید و چون صبح این خبر در شهر منتشر میشود مردم را عبرتی
گران و دهشتی فراوان دست داده غوغایی عظیم برپا میشود و میگویند خانه ی که
مدت ها ملجا و مامن خواص و عوام بوده و جائی که هرکس را حادثه ای رخ میداده
آنجا را محل امان و حفظ خود میداند اکنون چنین حرکات جسورانه و اعمال
متهورانه واقع شود دیگر سلب امنیت شده و به هیچوجه ما مون نیستیم و بدین
واسطه مردم مشغول بستن بازار و دکاکین شدند. ثقه الاسلام فرستادند و
نگذاشتند که بلوائی واقع شود و بازار ها باز کردند . روز یکشنبه باز مردم
را آثار هیجان و تعطیل در کار بود و بسیاری دکاکین را باز نکردند . ثقه
الاسلام فرستادند و فرمودند باز کنند تا روز دوشنبه که این خیال در سرهای
مردم قوت گرفته بود و درباره امنیت آینده خویش افکار را وسعت داده بودند
بکل بازار ها بسته تعطیل عموم شد و در اینروز از هیچکس پیشرفت نمیشد که این
هیجانرا فرو نشاند و بازار ها باز کند . مردم فوج فوج و دسته دسته بمسجد و
خانه آقا میامدند و فریاد الامان بر میاوردند پس تلگرافی مطابق همین
مضامین و اخبار واقعه بداراشورای کبری خدمت وزیر داخله شده و بعضی جوابها
رسیده تا بعد چه شود و مردمرا عقیده بر اینست که وجود شاهزادگان پسران حضرت
والا ظل السلطان و سایر بستگان ایشان در اصفهان سبب فساد و طغیان است و
بجهت رفاه و امنیت شهر لازم است که اینان مهاجرت کنند . اللهم اجعل عاقبه
امورنا خیرا
( اخبار انجمن ملی اصفهان )
روز
شنبه بواسطه ی همین انقلاب و تحصن بسیاری مردم در مسجد شاه محل انجمن و
عقد حوزه خیرخواهان وطن در مسجد شاه اتفاق افتاد و جمعیت بسیار و شورش و
هیجان عمومی زاید الوصف بود و مذاکره جز این واقعه بمیان نبود و روز سه
شنبه باز در چهل ستون که محل اصلی انجمن مقدس است اعضاء و حمات ؟ واکثر
علما و اعیان و عموم مردم حاضر بودند . تعطیل عمومی که در کار است . تزلزل و
هیجانی در شهر خصوصا ٌ انجمن افتاده . تلگرافی از وزارت داخله در جواب
تلگرافات ملت قریب بدین مضمون رسیده که خاطر آسوده دارید جناب اشرف ارفع
شاهزاده نیرالدوله دام اقبا له که بجهت حکومت و کار روائی اصفهان میایند
کلیه امور را اصلاح می نمایند و نیز از خود جناب اشرف ارفع حکمران سطور
تلگرافی بعنوان آقای حجه الاسلام رسیده و امنیت شهر را خواهش کرده بودند .
عنقریب میا یم مردمرا آرام کنند و دکاکین با ز شود و تحصن و التجا در این
چند روزه موقوف باشد تا خودم برسم و امور بر وفق مرام انجام پذیرد . مردم
قبول نکردند بهیئت اجتماع بتلگرافخانه تا تلگراف بطهران کنند . در این
هنگام خبر رسید نواب والا اکبر میرزا یکی از ملازمان خود را هدف گلوله کرده
است آورده اند مریضخانه و گلوله در پایش خورده . بیرون آوردند تا بعد چه
شود . اصفهان در این اوان که همه جا انقلاب و آشوب است بحمدالله و المنه در
کمال امنیت و آرامی بوده و بواسطه صحت و نفوذ و سلامت خیال علمای اعلام
هیچگونه فسادی واقع نشده و همه تعطیلات و بلواها که بجهت مطالبه حقوق خود
ملت کار بستند بطور صلاح و آرامی گذشت تا حدوث این واقعه هایله که در واقع
محل عبرت است مردم را بتعطیل و هیجان دعوت نمود و باز بحسن مراقبت آقای ثقه
الاسلام بستن دکاکین و اجتماع مردم مورث فساد و اختلافی نشده است و هرگاه
مقضی المرام شوند بعادت دیرینه بسلامت میگذرانند .
میرزا علی آقا خراسانی
این
شرح رویداد بود بر اساس مدارک کتبی موجود. خویشاوندان بزرگتر ما هم که
خدمت و حضورشان را درک کرده ایم ، اگر به فرض در زمان خردسالی خود ازیشان در
مورد این حادثه سوالی کرده بودیم ، مسلم در زمان این اتفاقات یا بسیار
کوچک بوده اند و یا اصلا ٌ پا به جهان نگذاشته بودند که چیزی به خاطرشان
مانده باشد .
ارادتمند محمد مدنی
نظرات خوانندگان :
چهارشنبه، ۳۱ شهریور ۱۳٩۵ - ۱٢:٠۳ ق.ظ
سلام
عمومحمد. همین حالا این گزارش را خواندم. بی اندازه جالب بود. واقعا واقعه
ی غریبه و حادثه ی عجیب حیرت انگیزی است! و البته در عین حال خیلی چیزها،
از حال و هوای دو روزنامه گرفته تا نوع اعتراض مردم و بعد واکنش دولت و
حکومت به اعتراضات هم بسیار آشناست. یعنی واقعا صارم الدوله مادر خود را
کشته است؟ خیلی خیلی سوال به وجود می آورد.
نویسنده:نرگس
جمعه، ٩ مهر ۱۳٩۵ - ٩:۱۳ ب.ظ
نرگس
عزیز ، واقعا ٌ پاسخ به این سوال بسیار مشکل است . چگونه می توان در مورد
اشخاص قضاوت کرد ؟ البته این موضوع را قبلا ٌ هم شنیده بودم و گزارش
روزنامه ها را هم منعکس کردم . ولی هیچ دادگاهی هیچگاه صارم الدوله را
احضار نکرد . و تعجب میکنم که هیچ کس داد خواه خون مونس الدوله نشد .
احتمالا موضوع درون خانواده به نحوی فیصله یافته است . اهالی شهر هم بیشتر
نگران امنیت خود بوده اند نه نگران اجرای عدالت .
نویسنده:محمد مدنی
داستان جالبی است. تا به حال نشنیده بودم. برای من هم این سئوال پیش آمد که بالاخره قاتل چه کسی بوده است. اگر مادر و پسر اختلاف داشته اند و پسر قاتل مادر نبوده است پس نقش قاتل اصلی چه بوده است. از سویی چرا آن مرحومه به خانه ثقۀ الاسلام پناه برده بودند و سوم اینکه ، با توجه به شکایت والده از فرزندشان، چرا حجت الاسلام آن دو را تنهایی در اتاقی رها کرده اند تا این اتفاق بیفتد. تداعی شد آقای عباس ملا باشی که برادر خودرا بر سر همین گونه خصومت ها بکشت. به هر صورت، جالب بود و از جناب آقای مدتی که به حق محقق و پژوهشگر هستند تشکر می کنم.
پاسخحذفدر مورد یک جنایت چگونه می توان حکم داد وقتی هیچ داد گاهی در این مورد تشکیل نشده است . به هر حال گزارش روزنامه های آن زمان را من نقل کردم . نظر آن ها البته بر مجرمیت صارم الدوله دلالت دارد . در آن زمان حاج آقا نور الله در نبود هیچ مرجع قانونی قابل تکیه ، یک پناهگاه محسوب می شد .
پاسخحذف