باز نشر از مهر 95 در آپادانا یک گفتگوی ساده
نامه های از پاریس به پاقلعه ( بخش چهارم )
تیر ، مرداد و شهریور 1308
نامه 17
● حضور پدر :
2 صفر
1348
( 19 تیر 1308 )
خداوند گارا
تصدق حضور مبارکت گردم همواره از درگاه حضرت احدیت و آستان شاه ولایت سلامتی ذات مقدس عالی را خواهان بوده و هستم .
در آخرین تعلیقه که مرقوم فرموده بودید ، خبر کسا لت و ابتلای به قولنج وجود مبارک بود و از آن به بعد دیگر دستخطی نرسید .
هما
ن طوریکه در عریضه ی قبل هم عرضه داشتم ، دیگر اینجا کسی از اصفهان نمی
آید که هر روز خبر سلامتی وجود مبارک را داشته باشم . خوب است حضرت مستطاب
عالی را در ارسال تعلیقه جات این نکته را ملاحظه فرموده تا من هم حواسم
پریشان نباشد –
باری
چاکر هم بحمدالله سلامت و به دعا گوئی ذات مقدس عالی مشغول . اگر جزئی
کسالتی هم دست می دهد، بهتر آن ا ست که خیال حضرت مستطاب عالی و سایرین را
پریشان ننموده و بعد از آنکه بر طرف شده و گذشت مثلا از بی بی یا بیگم
بشنوید . البته وقتیکه برای آن ها کاغذ می نویسم ، برای اینکه کاغذ را پر
کرده باشم و عذر اینکه چرا دیر کاغذ نوشتم ، می نویسم کسا لت داشتم یا
اینکه شرح مفقود شدن جامه دان را میدهم .
باری خدمت حضرت آغای والده به عرض سلام مفتخر و فعلا عذر عریضه علیحده می خواهم .
عطیه
خانم و آغا سکینه و آقا محسن را سلام میرسانم . بتول خانم و منصوره جان را
دیده بوسی می نمایم - اهالی اینطرف و آنطرف مخصوصا حضرت علیه عمه جان را
عرض سلام میرسانم .
کتابهای آقا میرزا محمد را هم اینجا که هستم ، هرچه گشتم پیدا نکردم . همانطوریکه در کاغذ آقا میرزا حیدر علی نوشتم ،
نوشته ام به پاریس که تهیه نمایند و در صورتیکه پیدا شد ، کرایه اش را حواله میکنم ، خود ایشان بپردازند.
رنگ
های آقا میرزا علی را هم گرچه در موقع فرستادنش دچار اشکالات شدم و تقریبا
برابرقیمت خود آنهم کرایه دادم ولی در هفته قبل فرستادم . طریقه ی استعمال
آن ها را روی خود شیشه هایشان نوشته می توانند ترجمه کنند .
به
ایشان لازم نیست گفته شود ولی 55 فرانک که تقریبا 21 قران می شود، قیمت آن
ها را دادم و 33 فرانک که تقریبا 14 قران می شود کرایه اش شد –
همه اخوان را عشق بلندی می رسانم .
زیاده بر این سلامتی ذات مقدس عالی از مولی ع خواهانم .
امضا : نعمت اللهی
چاکر هم شاید تا آخر تابستان را در ( ئا ندای) باشم ولی آدرسم همان آدرس سفارت که عرضه داشته ام .
آقا میرزا علی : میرزا علی نعمت اللهی نقاش ( به قولی شبیه کش ) و فرزند محمد ابراهیم نقاش باشی
آقا میرزا حیدرعلی : حیدر علی انشائی از اخوان برجسته ، دائی وپدر زن مرحوم حاج حسین انشائی .
آقا میرزا محمد : آقا میرزا محمد معروفی با حرفه خیاطی .
حضرت علیه عمه جان : احتمالا ٌ بیگم کوچک ، عمه دکتر نعمت اللهی و همسر آقای میرزا عباس
ئا
ندای : ( Hendaye) شهر کوچکی در نزدیکی و قرار گرفته در غربی ترین نقطه
مرز فرانسه با اسپانیا . در کنار خلیج بیسکی و آبهای اقیانوس اطلس .
نامه 18
● حضور دائی جان عبدالکریم میرعما دی
31 تیر
1308
تصد قت گردم پس از تقدیم مراتب بنده گی سلامتی وجود مبارک را از درگاه حضرت احدیت خواهان بوده و هستم .
در
تمام این مدت هرچه انتظار کشیدم بالاخره به زیارت تعلیقه مبارک نائل نشد م
، علت آنرا نمیدانم ، بی لطفی است یا اهمال و مسامحه . خدا کند این اهمال
و مسامحه از محله پا قلعه دور شود که واقعا برای خودشان و سایرین اسباب
زحمت است –
باری وضعیات بنده را خواسته باشید بد نیست . فعلا تا آخر تابستان را در " ئاندای " که در سرحد فرانسه و اسپانی واقع شده و لب دریا هست ، در " سانا توریوم " و سایر موسسات صحتی مشغولم . از حیث آب و هوا و تفریح هم بد نمی گذرد .
در چند وقت قبل کاغذی از دکتر محمد خان ریاحی داشتم به سرکار خیلی سلام رسانیده بود .
در
دو هفته ی قبل تعلیقه ای از حضرت آقای ابوی داشتم و در آن اشاره ای شده
بود ، از جاهای دیگر هم
خبر
اغتشاش فارس را شنیدم . واقعا متاثر شدم که بعد از اینکه چند سال است
امنیت در سر تا سر ایران حکم فرما ست مجددا آداب و رسوم قدیمه را شروع کرده
اند . بلی اگر اهالی فارس و کلیه ایرانی ها میدانستند که خدمات شاه حا لیه
چقدر به آبروی ایران در خارجه افزوده است و چقدر نسبت به وضعیات کنونی
ایران همه خوشبین هستند و هر کجا که ما می گوئیم ایرانی هستیم چقدر از ما
احترام میگذارند و بر عکس و ضعیات اخیری افغانستان چقدر مورد تنقید و تحقیر
واقع شده اند ، ( بیچاره ها محصلین افغانی اغلب خود را ایرانی معرفی
میکنند برای اینکه مورد تحقیر واقع نشوند) اینطور بر ضد دولت اقدام نمی
کردند و اینقدر به دولت حالیه بد بین نبودند .
از
قراریکه روزنامه جات اینجا می نویسند دولت ایران قدرتی پیدا کرده و کشتی
رانی در خلیج فارس را به خود انحصار داده ، معلوم است این قضیه با منافع
انگلیس ها منافات دارد . در صدد بر میایند که یک چنین اغتشاشاتی را تحریک
کنند و از یکطرف دولت را مجبور کنند که این حق را از خود دور کند و از طرف
دیگر در جامعه ملل بگویند ایران هنوز خود را نمی تواند اداره کند و با عنا
وین جعلی دیگربگویند مداخله انگلیس در امورات ا و لازم است . معلوم است ایل
قشقائی و بختیاری و غیره که این چیز ها را نمی دانند و نمی فهمند که اسباب
دست شده اند و به خودشان لطمه میزنند .
تصدیق
میکنم که قضیه کلاه پهلوی برای خیلی ها نا گوار است ولی ارزش ندارد که
برای چنین امری اینطور ما از یکطرف یکعده مسلمان و ایرانی ، خواه نظامی و
خواه از ایلات را به کشتن بدهیم و از طرف دیگر هم دولت را ضعیف بکنیم .
باری
بگذرم ؛ تقاضا میکنم که اگر بی لطفی و اگر اهما ل ، هر کدام بوده دیگر
حالا کنار بگذارید و به زیارت تعلیقه جاتتان مفتخرم فرمائید.
خدمت
جناب جلالت مآب اجل آقای آقا میرزا عبدالرحیم خان عرض سلام و تبریک میگویم
. تعجب می کنم که ایشان چرا دیگر از مسامحه کاری دست بر نمی دارند ، با
اینکه رسما وارد مرحله کار شده اند .
خدمت عموم آقایان مخصوصا حضرت حجة الاسلام آقای نجف آبادی و آقای آقا میرزا محمد علی عرض ارادت تقدیم .
آقای مدرس و آقای آقا مصطفی را که جدیدا شنیده ام پیشنماز شده اند ولی بالاخره در هر صورت کلاه سرشان خواهد رفت ارادتمندم .
در خاتمه سلامتی و خوشی آن وجود محترم را خواهانم .
امضا ء : نعمت اللهی
نامی
از مخا طب برده نشده است . نامه با محتوای سیاسی و اجتماعیش واضحا ً برای
شخصی علاقه مند به مسائل جامعه نوشته شده است شاید نامه برای آقای میرزا
عبد الکریم میرعمادی ، دائی آقای دکتر نعمت اللهی باشد . این حدس با ارسال
ارادت برای آقای میرزا عبدالرحیم ، دایی دیگر ایشان تقویت میشود . ولی
فاقد هرگونه احوالپرسی از آقای عموجان میرزا اسدالله (عمو و پدر همسر مخاطب
احتمالی) و همسر و دختر ایشان است .
البته
ایشان ( یعنی آقای میرزا عبداکریم) در میان ساکنین پاقلعه کمترین نزدیکی
را با خصوصیات مسا محه کاری معروف به اهالی این محله داشته اند . و گلایه
آقای دکتر نعمت اللهی را بیشتر باید به حساب احساس غربت ایشان گذاشت .
آقای نجف آبادی : حجت الاسلام مدرس نجف آبادی ، دوست و همدرس مرحوم سید ا لعراقین در نجف . بسیار مرد خوش مشرب و شوخ طبعی بوده اند .
آقای
آقا میرزا محمد علی : احتما لا ً میرزا محمد علی سجادیان پدر بزرگ این
جانب ، پدر مرحوم سرهنگ علی اصغر مدنی شوهر خواهر بعدی دکتر نعمت اللهی .
که ایشان هم با آقای نجف آبادی دوست و همدرس نجف بوده اند .
آقای مدرس : احتمالا ً منظور آقای محمد تقی میرعمادی معروف به مدرس ، هستند. ایشان دوست آقای میرزا عبدالکریم بوده اند. .
آقای
آقا مصطفی : حجت الاسلام حاج آقا مصطفی المدرس فرزند ارشد آقای سید
العراقین و پسر دائی مرحومه حاج رباب بیگم ، همسر آقای میرزا عبدالکریم .
دکتر
محمد ریاحی : بعد ها در تهران با دکتر نعمت اللهی رفت و آمد داشته اند .
وزیر بهداری در بخشی از دوره زمامداری دکتر مصدق 1330 – 1332.
نامه 19
● حضور پدر
4 شهریور ( 1308)
خداوند گار معظم
تصدق
حضور مبارکت گردم پس از ادای وظایف جان نثاری سلامتی ذات مقدس عالی را
از درگاه حضرت احدیت و آستان شاه ولایت همواره خواستار بوده و هستم – سپس
حالات من هم به کرم مرتضی علی و توجهات باطنی حضرت مستطاب عالی خوب و به
دعا گویی ذات مقدس عالی مشغول میباشم - در چند هفته قبل یک دستخط زیارت
کرد ه و حسب الفرموده مراسله ای خدمت حضرت اقدس والا شاهزاده امیر ارفع
ارسال داشتم . نمیدانم تبریک عیدی که برای ایشان نوشته بودم چطور نرسیده –
دیروز هم باز بزیارت دستخط مبارک نائل و از مژده سلامتی آن ذات مقدس و
فامیل خورسند گشتم و به اجراء دستور هم مشغولم –
خدمت حضرت آغای والده عرض سلام میرسانم و انشاء الله در عریضه بعد جداگانه عریضه نگار خواهم شد –
عطیه خانم و آغا سکینه و آغا محسن را سلام میرسانم .
بتول خانم و منصوره جان را دیده بوسی می کنم .
خدمت همه اخوان مخصوصا آقای انشائی و نقاشباشی و شوقعلی عشق بلندی میرسانم -
زیاده تصدق حضور مبارکت گردم
امضا ء : نعمت اللهی
شاهزاده
امیر ارفع : شاهزاده همایون میرزا امیر ارفع ، یکی از پسران ظل السلطان
(فرزند ناصرالدین شاه ) حاکم و فرمانروای قدر تمند اصفهان در سال های پیش
از برپایی مشروطیت . برادر پدری و مادری مرحوم " ملکه هما " .
همایون میرزا نزد حضرت آقای میرزا عباس به سلک درویشی در آمده بود .
شوقعلی : یکی از دراویش خاکسار که در خانقاه رفت و آمدی داشته است .
نامه 20
● حضور پدر
7 شهریور
1308
یا مرتضی علی
خداوند گارا
تصدق حضور مبارکت گردم پس از ادای وظائف جان نثاری سلامتی ذات مقدس عالی را همواره از حضرت حی متعال خواهان بوده و هستم .
چاکر هم بحمدالله در ظل توجهات حضرت شاه ولایت و مراحم حضرت مستطاب عالی سلامت و به دعا گوئی ذات مقدس عالی مشغول بوده و هستم –
بعد
ها پس از چندی انتظار پریروز عصر در بالاخانه منزلم که رو به دریا دری باز
می کند نشسته بودم ، آب دریا مشغول بالا آمدن بود ، به فاصله خیلی نزدیکی
چراغ های الکتریک " فوئنت عربی " که یکی از شهر های اسپانی است روشن کرده
بودند و با انعکاس آنها در آب دریا منظره جالب توجهی را تشکیل داده بود .
علاوه ، در آن شب عیدی هم داشتند که در روی دریا کشتی های کوچک چراغان
مفصلی کرده و با ترنم موزیک و آتش بازی مشغول نما یش بودند .
در
این حال درب اطاق باز شده تعلیقه ی حضرت مستطاب عالی را به دستم دادند ،
زیارت کردم و آرزو کشیدم که ایکاش این دریا و این چراغانی و این موزیک را
از ما میگرفتند و آن دریاچه و آن چراغها و آن صدای خواندن مثنوی و گلشن راز
را میدادند و در حضور مبارک به درک فیوضات معنوی مشغول می شدم . خلاصه
امید وارم که به آن فیوضات و آن صفای خانقاه نائل شده تا صفای دلی از آن حا
صل نمایم .
باری
چند روز قبل هم عریضه ای خدمت حضرت آغای والده عرض کردم و چون اطلاعی از
حرکت حضرت مستطاب عالی به آباده نداشتم تا قبل از رسیدن دستخط مبارک عریضه
نگار نشدم .
به
اصفهان نوشتم که به آقا میرزا محمد خیاط بگویند که آدرس صحیح کتابخانه را
که پشت هر کتابی نوشته بفرستند ، من هم خودم خسته شدم هم رفقایم را که در
پاریس هستند خسته کردم . همیشه مینویسند جلد کتاب قرمز است . جلد خیلی
کتابها قرمز است . آدرس کتابخانه و نشانی مخصوص کتاب نمی شود –
رنگ
های آقا میرزا علی را هم توسط گار ماشین که به سرویس حمل و نقل باید تحویل
بدهد به اسم آقا محسن فرستا د م . باید تا حال رسیده باشد . در کاغذ
اصفهان هم نوشتم .
می
خواستم چیزی که در خور حضرت مستطاب عالی باشد به عنوان هدیه ارسال حضور
مبارک نمایم . دیدم از یک طرف در فرستادنش خیلی اشکالات هست . پست که بطور
سفارشی قبول نمی کند . آنوقت هم باید قیمتش را خیلی کم گفت که قیمت تجارتی
پیدا نکند و تازه ممکن هم هست نرسد که شرط میشود . گار ماشین هم چون خبر
رسید رنگ ها نرسیده بود، مطمئن نبودم بالاخره فکرم به اینجا رسید که عین
وجه آنرا نیاز نمایم . این بود که مبلغ چهار صد فرانک که مطابق با سه لیره و کسری که به پول ایران تقریبا 17 تومان میشود ،
توسط بانک چک گرفته جوفا حضور مبارک نیاز نمودم و چون در دفتر بانک اسم
آباده نبود ناچار به اسم بانک اصفهان گرفتم . ضمنا خاطر مبارک را مستحضر
مینمایم که چک به اسم فقط نعمة اللهی گرفته شده است ، ظهر آن مرقوم فرمائید
که در وجه فلان پرداخته شود با امضاء نعمة اللهی فقط . -
محسن عزیزم را سلام رسانیده منتظر خط شریفشا ن هستم .
جمیع
اخوان مخصوصا جناب حاجی کرم و آقا میرزا احمد را سلام می رسانم – سایر
اخوان خاصه حاجی حیدر خان و آقای سالار موید و سایرین را سلام میرسانم .
زیاده تصدق حضور مبارکت
امضا : نعمت اللهی
آقای
آقا میرزا عبدالحسین خان علی آبادی که از فامیل محترم نجیب طهران هستند و
در طهران هم با هم دوست بودیم و فعلا هم برای دیدن چاکر به اینجا آمده اند ،
عرض سلام و ارادت میرسانند .
امضا : نعمت اللهی
جناب
حاجی کرم : پدر" حاج محمد علی" پیر دل آگاه و روشن ضمیر زمان جوانی ما .
مالک عمده ی روستای بهمن آباده که خدمت آقای ذوالریاستین رسیده و در خدمت
ایشان به کرمانشاه میرود و در حقیقت خانقاه کرمانشاه عمدتا ٌ با هزینه ی
ایشان ساخته می شود .
حاجی حیدر خان : پدر مرحوم غلام مهدی خان ساکن و متوفای در شیراز . از مریدان آقا میر محمد اسماعیل و مالک عمده ی " گزمیده " آباده
جشن
و چراغانی در " فوئنته عربی " : به راستی آقای دکتر نعمت اللهی در شب 5
شهریور 1308 مصادف با 27 اوت 1929 شاهد چه جشنی در شهر مجاور مرز در
اسپانیا بوده اند ؟
این
سوالی بود که برای من پیش آمد و برای یافتن پاسخ به سفارت اسپانیا در
تهران ایمیل زدم . پاسخ آقای "کارلوس آراگون " این بود که در این شهر کوچک
مرزی هر سال در 8 سپتامبر جشنی به مناسبت رهائی شهر از جنگ های سی ساله
اروپا در قرن 17 میلادی برپا میشود و احتمالا ٌ این مشاهدات مربوط به آماده
سازی های این جشن بوده است .
گلشن
راز : کتابی منظوم در بیان معا نی عرفانی از شیخ محمود شبستری . از این
نامه اینطور برمیاید که در آن سالها خواندن این کتاب نیز در خانقاه مرسوم
بوده است .
نامه 21
● خدمت مادر
3 ع 2
1348
( 3 ربیع الثانی 1348 = 17 شهریور 1308 )
تصدقت گردم انشاء الله تعالی در زیر سایه حضرت شاه اولیاء مزاج مبارک در کمال صحت و استقامت بوده و خواهد بود –
در
هفته ی قبل تعلیقه ی مبارک که درجوف آنهم تعلیقه حضرت آقا ارواحنا فدا
بود رسید ، خیلی خوشوقت شدم که از سلامتی و وضعیات خودتان مطلعم فرمودید –
چند روز قبل از آنهم تعلیقه از خود حضرت آقا از آباده رسید –
وضعیات من هم بحمدالله و بکرم مرتضی علی خیلی خوب . پرگرام شبانه روزی از قرار ذیل است –
صبح
نیم ساعت به آفتاب مانده از خواب برخواسته ، پس از ذکر نماز و اوراد و چند
سطری قرآن برای صرف صبحانه به سالون غذا خوری رفته دو فنجانی شوکولا با
قدری نان و کره خورده ، سپس به مریضخانه میروم تا ظهر را در آنجا مشغول
کار و ظهر را برای ناهار به منزل مراجعت میکنم . از ظهر به بعد دیگر آزاد و
کاری ندارم . مقداری وقت را به گردش و هواخوری در کنار دریا صرف کرده ،
قدری هم به خواندن کتاب و غیره میگذرانم – روی هم رفته خیلی بطور راحتی و
آسایش خیال مشغول کار و تحصیل هستم .
از قراری که حضرت آقا مرقوم فرموده بودند ، آقا محسن را باید تا حال روانه اصفهان کرده باشند ، مرقوم بفرما ئید که آمده یا خیر ؟
عطیه
خانم را سلام میرسانم ، آغا سکینه را ممنونم . بتول خانم و منصوره جان را
دیده بوسی میکنم . بتول خانم هم بنویسند ببینم درس می خوانند یا خیر ؟ -
خبر
رسید رنگ های آقا میرزا علی را هم مرقوم فرمائید . به آقا میرزا محمد خیاط
هم بگوئید آدرس کتا بخانه را بدهد تا کتابش را تهیه کرده بفرستم .
حضور
مبارک حضرت آقای میرزا دائی به عرض فد ویت مفتخر – حضرت علیه عالیه ننه
جان و معظمه مکرمه عمه جان و عمو خاطونی و دایزه جان و دائی خاطونی را عرض
سلام میرسانم . حضرت مستطاب آقای آقا مرتضی و حضرت مستطاب آقای آقا میرزا
زین العابدین را به عرض ارادت مصدع –
عموم
اهالی اینطرف و آنطرف همه گی را سلام میرسانم . آقای آقا طا لب را اگر
طهران هنوز نرفته اند سلام میرسانم . هم چنین آقای آقا محمد و آقا هادی و
آقا میرزا عبدالعلی و آقا میرزا سید محمد و آقا اسمعیل و سایر آقا جون ها
- دختر عمو و دایزه جان و دائی خاطونی و عمو خاطونی را همه گی سلام
میرسانم .
معصومه
خانم ، صغری خانم ، بقیه که اسم آن ها را فراموش کرده ام سلام میرسانم –
آقا کاظم و علی آقا را سلام رسانیده و بفرمائید که عوض حضرت آقای آقا میرزا
عبدالکریم ایشان جواب کاغذ مرا بدهند - خدمت حضرت آقای عمو جان عرض سلام و
ارادت میرسانم .
زیاده تصدقت
امضا : نعمت اللهی
حضرت آقای میرزا دائی : حضرت آقای میرزا عباس
حضرت علیه عالیه ننه جان : تاکنون کوشش من برای مشخص کردن این بانو به جائی نرسیده است .
معظمه مکرمه عمه جان : همسر آقای میرزا عباس که عمه دکتر نعمت اللهی میشدند .
عمو خاطونی و دایزه جان : احتمالا منظور همسر عموی درگذشته شان بوده که در عین حال خاله ( دایزه ) مادرشان نیز
بوده اند.
دائی
خاطونی : احتمالا در اینجا منظور صفیه بیگم دختر عموی بزرگشان است که در
عین حال همسر دائیشان آقای میرزا عبدالرحیم میرعمادی نیز شده اند .
آقای
آقا طالب : پسر عموی بزرگشان آقای میرزا ابوطالب نعمت اللهی . به استخدام
وزارت امور خارجه در آمدند و در گروه مهندس عبدالرزاق بغایری در نقشه
برداری و ترسیم مرز های ایران سالها کوشش و تلاش داشتند .
آقای
آقا محمد : پسر عموی دیگرشان و برادر میرزا ابوطا لب که به استخدام بانک
ملی ایران در آمدند . در ورزش های پهلوانی و زورخانه ای نیز شناخته شده
بودند .
آقا هادی : پسر عموی دیگرشان
آقا میرزا عبدالعلی : آقای میرزا عبدالعلی نعمت اللهی ، پسر عمه شان . بعد ها یکی از قضات عالی رتبه دادگستری شدند.
آقا میرزا سید محمد : پسر عمه دیگر و برادر آقا میرزا عبدالعلی .
آقا
اسمعیل : پسر عمه دیگر و برادر با آقایان فوق الذکر . ایشان جزو اولین
فارغ التحصیلان دانشکده تازه بنیاد فنی دانشگاه تهران بودند . مهندس برق و
در استخدام راه آهن دولتی ایران بودند .
دختر
عمو و دایزه جان : شاید منظور شان خواهر آقای میرزا عباس باشد که از یکطرف
دختر عموی پدر و از طرف دیگر خاله مادر دکتر نعمت اللهی بوده اند .
دائی خاطونی : حج رباب بیگم ، همسر آقای میرزا عبدالکریم میر عمادی ( دائی دکتر میرعمادی )
عمو خاطونی : همسر آقای حاج میرزا اسدالله که عموی مادر دکتر نعمت اللهی بودند .
معصومه خانم : دختر عموی آقای دکتر که بعدا به همسری آقای میر زین العابدین در آمدند .
صغری خانم : بزرگترین دختر دائی آقای دکتر . دختر مرحوم میرزا عبدالرحیم میرعمادی
آقا کاظم : مرحوم دکتر کاظم میرعمادی پسر دائی آقای دکتر . در آن هنگام 17 ساله بوده اند .
علی آقا : برادر آقا کاظم . مرحوم سرهنگ علی میرعمادی که 12 ساله بوده اند .
حضرت آقای عمو جان : آقای حاج میرزا اسدالله میرعمادی عموی مادر دکتر نعمت اللهی
نامه 22
● خدمت مادر
10 ربیع الثانی
1348
( 10 ربیع الثانی 1348 = 24 شهریور 1308 )
تصدقت گردم انشاء الله تعالی مزاج مبارک در کمال صحت و عین استقامت بوده و خواهد بود .
من هم بحمدالله و در زیر سایه مرتضی علی سلامت و به دعا گوئی حضرت آقا ارواحنا فدا مشغول .
عریضه
ای در هفته قبل عرضه داشتم . در آن آنچه از پروگرام شبانه روزی داشتم
نوشتم . وضعیات همانطور است . ولی شرح منزل خود را ندادم – اطاقی که منزل
دارم ، اطاق بسیار قشنگی ا ست .
اثاثیه
اطاق عبارت است از یک تخت خواب بسیار قشنگ و لوازم آن که در هر هفته هم
ملافه های آنرا عوض میکنند . دو عدد میز یکی برای گذاردن کتاب و غیره برای
مطالعه ی شب ، دیگری هم برای لوازم التحریر و چند عدد صندلی ، دیگر یک
دست شوری چینی بزرگ که به دیوار نصب کرده اند و دارای دو شیر آب جاری است .
یکی سرد و دیگری گرم با دو عدد حوله و بالای آن یک آئینه ی بزرگ – از
لوازم دیگر اطاق یک دولابچه بزرگ چند طبقه است ، برای گذاردن لباس و
چیز های مختلفه و پشت درب آن هم یک آئینه بزرگ قدی نصب شده . دیگر دو چراغ
الکتریک ، یکی در وسط طاق اطاق آویزان است و دیگری بالای سر تخت خواب برای
موقع مطالعه –
علاوه
بر آنها منظره جلو اطاق است – از یکطرف دریا تا 10 ذرعی پای عمارت منزل
جلو آمده و در کنار آن هم خانه ها و عمارات متعدد ساخته شده که شب تمام
چراغ های الکتریک و اطراف آن روشن میشود و با انعکاس آنها در آب منظره
بسیار قشنگی را تشکیل میدهد .
از
طرف دیگر در نزدیکی در جلو اطاق کوه ها و تپه های سبز و خرم با جنگل های
متعدد که دائما نسیم لطیفی از داخل آنها وزیده میشود - از طرف دیگر خیابان
که محل عبور و مرور اتومبیل و واگن های برقی و مردم میباشد . از هر جهة
منزل بسیار قشنگی است –
مدتی هم هست یعنی فقط یک مرتبه بیشتر از آباده خبری ندارم . تاکنون باید آقا محسن آمده و مشغول کار شده باشد .
عریضه ای همین امروز خیال دارم خدمت حضرت آقا عرض کنم –
عطیه خانم و آغا سکینه را سلام میرسانم . بتول خانم و منصوره جان را رو بوسی میکنم .
اهالی اینطرف و آنطرف همه گی را سلام میرسانم .
زیاده تصدقت گردم
امضا : نعمت اللهی
نامه 23
● خدمت مادر
17 ربیع الثانی
1348
( 17 ربیع الثانی 1348 = 31 شهریور 1308 )
تصدقت گردم انشاء الله تعالی مزاج مبارک در کمال صحت و عین عافیت بوده و خواهد بود .
از
حالات من هم خواسته باشید ، بحمدالله در زیر سایه حضرت شاه اولیاء و
توجهات حضرت خداوند گاری کما فی السا بق سلامت و خوش و به کار مشغول -
دیروز
تعلیقه ی مبارک رسید . از مژده سلامتی خودتان و سایرین خیلی خوشوقت شدم .
در جوف هم پس از مدت ها انتظار تعلیقه ی حضرت آقای آقا میرزا عبدالکریم بود
. از به هم خوردن کارهای آقا میرزا عبد الرحیم خیلی نگران شدم . امید وارم
که کار بر طبق مرامشان انجام گیرد –
از
موقعیکه حضرت خداوند گاری به آباده تشریف برده اند ، فقط یک دستخط ازایشان
داشته ام . دیگر هنوز دستخط دیگری نرسیده . در هفته ی قبل هم عریضه ای
حضورشان عرضه داشته ا م .
پریروز هم مرقومه ای از آقا مرتضی رسید . از اظهار لطفشان خیلی امتنان دارم . عریضه ی جداگانه هم خدمتشان خواهم فرستاد .
عطیه
خانم و آغا سکینه را سلام میرسانم . انشاء الله سلامت و خوش هستند . آقا
محسن را هم سلام می رسانم . منتظر سوغاتی های آباده شان هستم .
بتول خانم و منصوره جان را رو بوسی میکنم . بتول خانم نمیدانم درس می خوانند یا خیر؟
چنانچه در عریضه ی قبل هم به حضرت آقای ابوی نوشته ام ، تقریبا تا یکماه دیگر در ( ئاندای ) هستم و بعد میروم به شهر "مونپلیه " . آنجا هم از قراریکه میگویند آب و هوایش بسیار خوب است . در هر صورت گرفتار هوای کثیف و بد نخواهم بود .
خدمت
حضرت علیه عمه جان عرض سلام میرسانم – مکرمات محترمات عمو خاطونی و دائی
خاطونی و دایزه جان و باز عمو خاطونی دائی خاطونی و دایزه جان و دختر عمو و
بی بی همه گی را سلام میرسانم –
خدمت حضرت آقای عمو جان عرض سلام رسانیده ، التماس دعا دارم – معصومه خانم ، صغری خانم و بقیه را سلام میرسانم .
آقا میرزا عبدالعلی و آقا میرزا سید محمد و آقا اسمعیل را نیز سلام میرسانم .
نمیدانم
چنانچه بنا بود آقا کاظم به طهران رفته اند یا خیر ؟ هم چنین آقای آقا
محمد با آقای آقا طا لب – بعد از همه اینها خدمت جناب مستطاب آقای آقا هادی
عرض ارا دت وافر میرسانم .
زیاده تصدقت گردم
امضا : نعمت اللهی
توضیح : همه اشخاص مورد اشاره در این نامه در زیر نویس نامه های قبلی تا حد امکان معرفی شده اند .
آقا میرزا عبدالعلی و آقا میرزا سید محمد و آقا اسمعیل : پسر عمه های دکتر نعمت اللهی هر سه با نام فامیلی نعمت اللهی
آقا
کاظم : پسر دائی آقای دکتر که احتمالا برای تحصیل در دار المعلمین عالی در
رشته شیمی فیزیک قرار بوده است به تهران بروند. ( آقا کاظم میر عمادی )
آقا محمد و آقا طالب : پسر عمو ها ی آقای دکتر که شرحشان در زیر نویس نامه قبل داده شده است .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر