۱۳۹۶ بهمن ۲۰, جمعه

شورش طلّاب مدرسه چهار باغ ( بخش سوم ) روزنامه انجمن مقدّس ملی




روزنامه انجمن مقدس ملي


براي تكميل و بررسي بيشتر در مورد رويداد شورش طلّاب مدرسه چهار باغ به روزنامه ديگر دوران مشروطه اصفهان كه بازتاب دهنده مذاكرات انجمن ولايتي اصفهان به نام " انجمن مقدس ملي " است . مراجعه كردم و صفحات آنرا در جستجوي اشاره اي به اين مطلب ورق زدم .
در شماره 47 اين نشريه مورخ يك شنبه 17 شوال 1325 ، كه به مديريت آقا سراج الدين صدر جبل عاملي الموسوي و به نشاني : اصفهان ، بازارچه ي حضرت امام زاده احمد ،‌ كه  هر يك شنبه طبع ميگردد و قيمت يك نسخه اش هم شش شاهي است ،  در صفحه 6 جزو عنوان ( مذاكرات انجمن مقدس ملي سه شنبه 12 ) اين خبر را نيز مي يابيم :
( كاغذي از حاجي ميرزا محمد پاقلعه به انجمن ارائه نمودند كه من رفتم در مدرسه چهار باغ جلوگيري نمايم از بريدن چنار ها ، كه تهيه سوخت زمستان شما خواهد شد . ( يعني درخت ها را نبريد ! سوخت زمستاني به شما داده خواهد شد ! ) به من اهانت سخت نمودند .
حاجي ملك التجار ( تاجر ثروتمند محله خيابان ملك . مالك و ساكن انگورستان ملك و باني مسجد ملك و واقف موقوفات فراوان ) :  از اهل محله خيلي جلوگيري نموده ام  ( كه طلّاب بي ادب را بيش از اين تنبيه نكنند ) فقط براي اصلاح اين كار و بايد اين كار اصلاح بشود .
آسيد محمد حسن : خوب بود قبل از آنكه چند نفر طلّاب را اشرار مجروح نمايند ، جلو گيري شده باشد .
در شماره 48 اين نشريه مورخ يك شنبه 24 شوال 1325 ، در صفحه 2 جزو مذاكرات روز شنبه 16 به اين مطلب برخوردم كه عيناً نقل ميكنم :
از طهران از انجمن اصفهان تلگرافي رسيده بود كه در انجمن قرائت شد . خلاصه آن را مي نگاريم :
از اصفهان يك تلگراف از اتحاديه طلّاب و يكي از علما رسيده ، به طور ابهام است . مدرسه ي چهار باغ است يا شاه ؟ و محركين كه مي باشند ؟ و ضاربين كه بوده اند ؟ الوار يا غير الوار بدون ملاحظه بفرمائيد ( اشاره به  لر هاي ساكن در محله لنبان اصفهان است  ، كه ارادتمند حضرت آقاي ميرزا عباس نعمت اللهي بودند و در تنبيه و گوشمالي فيزيكي طلّاب گستاخ و بي ادب مدرسه چهار باغ نقش موثر داشتند ) تا اقدام لازمه شود (16 ) شوال .
چون كه انجمن محترم اصفهان در طهران استفسار از حقيقت حال اين وقعه نموده بودند ، محض استحضار به ملخص اين حكايت ميكوشيم . تا آنكه رفع ابهام از خاطر هم وطنان عزيز بشود .
و تفصيل اين اجمال محوّل است به هم قلمان محترم .
اولّاً مدرسه ، مدرسه سلطاني است . كه در چهار باغ قديم از بنا هاي مرحوم شاه سلطان حسين صفوي است . بناي عالي محكمي است . چنار هاي بسيار كهن در اين مدرسه مي باشد .
طلّاب اين مدرسه قدري از سر درختي ها رفته بودند براي تهيّه سوخت زمستان خود بريده بودند . كسان متولي مطّلع ميشوند و عصر يك شنبه (10 ) دو ساعت به غروب مانده حركت ميكنند و جماعت كثيره از اشرار و اوباش را با خود همراه مي نمايند . خصوصاٌ الوار لنبان تمام با آلات حربيه و قداره و غيره .
طلّاب مطلع ميشوند . درب مدرسه را مي بندند و بالاي بام ميروند و سنگر مي بندند و از بالاي بام مدرسه مشغول افكندن سنگ ميكردند . فائده نمي كند . مي بينند اين طور است ، حذراً از نفوس خود ( يعني براي نجات جان خود ) حجرات و اثاث البيت خود را ميگذارند و فرار ميكنند . و آنها ئي كه پاي فرار نداشتند ، گرفتار ضرب قداره و چماق شدند . پنج نفر آنها مضروب و مجروح به نحوي كه دو نفر آن ها خيلي مغشوش الحالند ، خدا ترحم فرمايد.
آنچه داشتند از كتاب و عبا و عمامه و غيره به غارت بردند . سپس اين خبر وحشت اثر گوش زد علماء اعلام و طلّاب اصفهان گشته جميعاً محض همراهي و تسليه ي خاطر طلّاب ره سپار مدرسه گشتند . تا سه روز و سه شب قيامتي برپا بود . از عابرين و غيره .
از محلّات دسته ي سينه زن حركت نمودند . علماء محترم مثل حجت الاسلام و آقاي شيخ مرتضي و آسيد ابوالقاسم و حاجي ميرزا ابوالقاسم ووووو در آنجا سه شب بيتوته به جا آوردند . وروز پنج شنبه اعضاء انجمن ايالتي در آنجا تمام حاضر بودند . والحق و الانصاف آقاي حجت الاسلام ( آقا نجفي معروف ؟ ) و آقاي ثقه الاسلام ( حاج آقا نورالله ) كمال كوشش در اخماد اين نائره فتنه نمودند و گرنه خيلي كار سخت مي گشت .
بعد از مذاكرات زياد متولي (نايب متولي -  آقاي حاج ميرزا محمد علي مدرس ) را معزول نمودند و نظارت توليت مفّوض به آقاي حاجي ميرزا ابوالقاسم زنجاني و جناب آملّا عبدالكريم جزي گشته و از جهت خسارت طلّاب فقط نوّاب مستطاب ايالت كبري دامت شوكته مبلغ سيصد تومان مرحمت فرموده و متعهد شدند بر اينكه ضاربين را تنبيه سخت خواهم نمود . و حجج الاسلام چند نفر را حكم محارب دادند ( كاري كه هميشه خوب بلدند ) و مبلغ دويست تومان آقايان كرم فرمودند . خداوند امثال اين با همتان را تائيد فرمايد كه هرچه كند همّت مردان كند.
و مصادف شد اين نزاع با ورود جناب نظام السلطنه و ايشان من البدو و الي الختم استحضار كامل از زمان حكومتشان در اصفهان الي الان از اوضاع مدرسه دارند .  
در صفحه 6 همين شماره 48 باز به مطلبي در همين مورد بر ميخوريم . جزو قسمتي كه عنوان { انجمن } دارد و حاوي نظريات مدير هم هست . اينطور مي خوانيم :
از انجمن طلّاب آمدند و نوشته اي از كسان متولي مدرسه چهار باغ ارائه نمودند كه باز طلّاب خيال بريدن چنار دارند و اگر پنجاه نفر بايد در اين راه كشته شود ما نميگذاريم .
از انجمن نوشته شد به ايالت كبري دامت شوكته در خصوص اشراري كه به طلّاب مدرسه چهار باغ اذيت كردند ، جلوگيري و مجازات لازم است والا منجر به فتنه خواهد شد .
نظر ما ( آپادانا ) : در مطالب بالا و روزنامه قبلي به هيچ وجه زشتي عمل طلبه ها در مداخله در امور مربوط به مديريت و راه صحيح و منطقي پيگيري خواسته هايشان كه به نظر ميرسد تامين سوخت براي گرمايش در هواي سرد باشد ، به آن ها تذكر داده نشده است . و به يك سري نصايح كلي و شعار ها در مورد اتفاق و اتحاد و جلوگيري از بهره گيري مستبدين مجهول الهويه و شماتت ديگران، ‌بسنده شده است  و تصور ميكنم اين اشكالي است كه هنوز هم وجود دارد. در حقيقت مديران روزنامه هاي مشروطه خواه فقط بلند گوي يك طرف قضيه بوده و از بررسي علل و عوامل حادثه چشم پوشيده اند .
جناب آقاي شريعتمدار حاجي ميرزا محمد پاقلعه اي ( بعد از اجراي قانون سجل احوال با نام خانوادگي سجاديان ) كه در نبود موقت آقاي حاج ميرزا محمد علي مدرس ( نايب التوليه مدرسه چهار باغ ) مديريت مدرسه را به عهده داشتند . نمي توانستند تحمل كنند كه درخت هاي چند صد ساله مدرسه بنا به هوا و هوس و نياز چند روزه ي چند طلبه نادان ، و بنا به تحريك چند آخوند قدرت طلب ، يك روزه بريده شود . در آن موقع كلماتي نظير حفظ ميراث فرهنگي و احترام به محيط زيست جزو گفتمان مرسوم نبود ، ولي ايشان مي خواستند سرمايه معنوي و طبيعي موقوفه اي را كه به ايشان سپرده شده بود را در نبود متولي ، حفظ كنند . با فقدان يك نيروي انتظامي كار آمد ،  چه راهي غير از بسيج و ياري خواستن از  نيروهاي مردمي داشتند ؟
آقاي حاج ميرزا محمد ، بزرگ خاندان سجاديان و  محله خيابان ملك بودند . مورد وثوق و اعتقاد اهل محل بودند و حاج ملك التجار كه از او انگورستان ملك يادگار مانده است ، سرپرستي و مديريت همه موقوفات خويش را به ايشان سپرد . در اواخر عمر نابينا شده بودند .
مادر بزرگ من بي بي جان ( خانم سكينه سجاديان ) كه عروس ايشان بودند از يشان به نام " آقا بزرگ " ياد ميكردند . روز فوت ايشان در 1310 خورشيدي ، تابوتشان تا محل دفنشان در تكيه سيد العراقين تخت فولاد بر سر دست اهالي محل ، حمل گرديد . مادرم كه در آنوقت كودكي 9 ساله بودند ، به خاطر مياوردند كه از بام خانه شان در همسايگي بازارچه سر پوشيده پاقلعه، ناظر عبور گروه مشايعين با چشماني اشكبار بوده اند .
آقاي حاج ميرزا محمد علي مدرس ، نيز يكي ديگر از بزرگان خاندان بوده اند. مدرس مدرسه چهار باغ و نيز باني  نخستين چهار طاقي برسر مزار " ميرعماد " جدّ مان و در حقيقت معرف او به عنوان يك شاخص در خاندان ما بوده اند . ايشان عموي مرحوم سيد العراقين بودند و در زمان تشرف ايشان به جهت تحصيل در نجف اشرف، به نيابت عهده دار مديريت و توليت موقوفات مدرسه چهار باغ بوده اند .
در موقع رويداد ، ايشان دور از اصفهان بوده اند . بايد از آخوند هاي اصفهان كه حكم به بركناري ايشان داده اند ، پرسيد كه اگر غرضي در كارتان نيست ، ايشان را كه در وقوع اين حوادث نقشي نداشته اند ،‌چرا مشمول اين حكم ساخته ايد ؟
در اينجا بررسي تاريخي ما بر اساس اسناد تاريخي از واقعه اي كه 110 سال از رويدادش گذشته است به پايان ميرسد ( زمان وقوع رویداد با یکشنبه 25 آبان ماه 1286 شمسی برابر بوده است ) . اميد كه مورد استفاده خوانندگان محترم قرار گرفته باشد . 

عکس دیگری از صحن مدرسه چهار باغ

۱۳۹۶ بهمن ۱۹, پنجشنبه

شورش طلّاب مدرسه چهار باغ ( قسمت دوم ) روزنامه جهاد اکبر




مدرسه چهار باغ در زمان محمد شاه قاجار
شورش طلاب مدرسه چهارباغ  ( بخش دوم )
آقای حاج آقا ابراهیم میرعمادی متولد سال 1293 بودند یعنی 6 سال پس از رخداد فوق به دنیا آمده بودند و آنچه بیان کرده اند در بهترین حالت همه شنیده های ایشان احتمالا از ناظران و شاهدانی بوده است که خود در متن حوادث آنروز و پیامد های ناشی از آن بوده اند .
برای آگاهی بیشتر از جزئیات این رخداد یعنی شورش طلاب در روزنامه های دوران مشروطه اصفهان جستجو کردم و در دو روزنامه چاپ اصفهان شرح این اتفاقات را یافتم .
اکنون شرحی را که یکی از این روزنامه ها  در این مورد نگاشته است را برای استفاده خوانندگان محترم در سطور زیر میاورم . برای آشنائی با نحوه تفکر سیاسی و مسائلی که شهر مداران آنروز دست به گریبانش بوده اند ، همه متن مربوط به این رویداد را نقل کرده ام .      

 
روزنامه جهاد اكبر – شماره 36 – مورخ شهر شوال 1325
به  مديريت  ميرزا علي آقاي خراساني
 
در صفحه  6  تحت عنوان  ( اخبار شهري )  چنين نوشته است :
باز مستبدين را عنواني تازه به دست افتاده و تجديد مطلع كرده اند . نميدانم چه بايد كرد كه اين مستبدين بي شرف دست از استبداد بردارند و اين ملت ضعيف را به حال خود گذارند . تا اين ملت فلك زده مي خواهد فكري براي بد بختي و روز سياه خود نمايد مي بينيم از يكطرف اين بي انصاف ها اسبابي فراهم آورده و اين ملت بيچاره را به خودشان مشغول مينمايند تا لا اقل سرگرم باشند و از ترتيب اصلاح باز مانند تا آن بي مروت ها بر خر استبداد خود سوار شوند و هرچه مي خواهند ركاب بكشند . ما اگر بخواهيم تمام مولاثل ؟ را در اين مطلب بيان كنيم نتوانيم . خدا شاهد است و كفي بالله شهيدا ٌ كه قلم ما را شرم آيد هر روز برداريم بنگاريم كه فلان مستبد چنان كرد يا فلان جاهل چنين نمود . آيا مي شود زماني كه بنويسيم فلان شخص در راه اصلاح وطن از جان گذشت يا بهمان اعانت خيري را در راه محبت نوع و ملت دوستي فرمود. هر روز بايد بنويسيم كه فلان چه خرابي ها كرد و بهمان چه تشاجري بين ملت فراهم .
مختصر واقعه باز اين دو روز بي اندازه جالب نظر مصلحين وطن است و با كمال شرمساري به عرض ميرسانم در روز يكشنبه 10 شوال ( مطابق 25 آبان 1286 شمسی ) طلاب مدرسه سلطانيه واقعه در چهار باغ اصفهان به واسطه اينكه يك اصله چناري را كه قابل استاد خانه { كارگاه } بوده است ، اره كش آورده مشغول مقدمات انداختن بوده اند كه به مصرف تعمير حجرات مدرسه برسانند . خبر اين مسئله را براي حاجي ميرزا محمد پا قلعه اي و ساير آقايان پا قلعه مي برند. ايشان اولا ٌ به طلاب اطلاع مي دهند كه بدون اجازه ي متولي چرا چنين مي كنيد ؟ آقايان طلّاب جواب مي دهند كه ما به اذن حاكم شرع مي خواهيم درخت را بيندازيم و ساير درخت ها را پايش و اصلاح كنيم . از براي آقايان كه چنين جوابي ميبرند ، بعضي از آقايان از آنجمله حاجي ميرزا محمد پاقلعه اي با عده از الواط شهر حركت كرده به طرف مدرسه ميايند كه ممانعت نمايند .
طلّاب هم مطلع شده درب مدرسه را بسته بر بالاي بام صعود مينمايند و بنا ميكنند سنگ انداختن كه نگذارند الواط داخل مدرسه شوند . الواط هم بنا ميكنند به انداختن ششلول و از راه غير معمول وارد مدرسه شده و آقايان طلّاب را به باد كتك مي گيرند . به اندازه ئيكه هفت نفر از طلّاب به واسطه ي ضرب قدّاره آنغدّران و چوب و شش پر آن نابكاران مجروح شده و سايرين مضروب واقع شده اند و عده اي هم از راه بام و غيره فرار كرده اند و يك نفر از اشخاصي كه  فرار كرده اند،‌ خود را از بالاي بام مدرسه به زير انداخته پايش شكسته است و امتداد اين نزاع از يك از ظهر گذشته تا يك به غروب مانده طول كشيد . تمام اسباب طلّاب را به غارت برده اند . قدري در نهر وسط مدرسه انداخته اند . لحاف و فروش طلّاب را آتش زده اند . ما اگر بخواهيم شرح  اين منازعه را كمّاً و كيفاً به عرض قرّاء عظام برسانيم خجالت مي كشيم و از عهده بر نميائيم .
قريب به غروب همان روز جناب شريعتمدار آقاي آميرزا محمد علي كلباسي كه از منتخبين طلّاب در انجمن محترم ولايتي هستند ، در چهار باغ به مكاني تشريف مي برده اند ، خبر اين مطلب را به ايشان مي دهند ، ايشان به مدرسه ميايند و مي فرستند ميرزا محمود خان حافظ الصحّه را حاضر ميكنند و حافظ الصحّه هم مشغول معالجه و مرحم كاري زخم هاي طلّاب مي شوند و جناب آقا هم تا ساعت شش از شب در مدرسه به جهت اصلاح حال طلّاب توّقف مي كنند .
فرداي امروز حضرت آيت الله و ساير حجج اسلام تماماً در مدرسه جمع شده تا جمعه ي 15 بعد از ظهر در مدرسه تشريف داشتند و جدّاٌ مجازات اشرار را از ايالت خواستگار شدند .
حكومت جواب داد كه چون اشرار و الواط پناه به خانه آقايان پاقلعه برده اند و اگر بخواهيم جبراٌ و قهراً آن ها را خارج كرده و مجازات بدهم ، شايد اسباب نزاع و زد و خورد بشود ، لذا من متقبّل ميشوم كه سر فرصت و به موقع اشرار و الواط را كلّاً مجازات كامل بدهم .
روز پنج شنبه 14 تمام اعضاي انجمن محترم ولايتي به همراهي حضرت ثقه الاسلام به مدرسه تشريف آورده ، پس از جواب و سوال هاي زياد و اظهار كردن طلّاب كه ما بعد از اين واقعه مامون نيستيم كه در مدرسه بمانيم و تامين مي خواهيم .
قرار براين شد اوّلاً قيمت اموال منهوبه ي طلّاب را حكومت بدهد و از مرتكبين بگيرد .
ثانياً به واسطه ي تامين طلاب حاجي ميرزا محمّد علي مدّرس دخالت در مدرسه نكنند و جنابان شريعت مداران آقاي حاجي ميرزا ابوالقاسم زنجاني و آقاي آخوند ملّا عبدالكريم جزي عجالتاً مداخله در ترتيب مدرسه فرمايند تا از طرف آقاي حاجي ميرزا عبدالحسين متولي كه در نجف اشرف مشّرف هستند ، نايب التوليه معيّن شود .
ثالثاً الواط و اشرار را به هر نحو كه اصلح است مجازات داده شود.
مطلب اوّل معيّن شد به اين ترتيب كه حكومت سيصد تومان قيمت اموال منهوبه را عجالتاٌ‌ از خود دادند ، تا بعد از مرتكبين گرفته شود و دويست تومان هم آقايان حجج قرار گذارده از جيب فتوّت خودشان بدهند ، كه رويهم پانصد تومان مي شود .
مطلب ثاني را هم به همان نحو كه قرار گذارده بودند ،‌ حاجي ميرزا محمّد علي مدّرس را خلع و آقاي حاجي ميرزا ابوالقاسم و آقاي آخوند ملّا عبدالكريم جزي را عجا لتا ٌ نصب نمودند ،‌
و در همان مجلس آقاي ميرزا ابوتراب نائيني كه از طلّاب غيور وطن پرست اصفهانند ، نطق مفصّل فصيحي فرمودند كه ما بايد جدّاً از مجلس دارالشوراي كبري تعميل مواد قانون مشروطه را بخواهيم كه زحمتي را كه كشيده اند و ترتيب قانون اساسي داده اند ، چرا از   قوّه ي اجرا تعميل اين مواد را خواستگار نمي شوند ؟ و جهت تعلل چيست ؟
ما كه هنوز اجراي قانون مشروطه را در اين مملكت نديده ايم . در كدام مملكت وحشي است كه اين نوع وقايع ناگوار واقع شود كه هركدام مراتب جهالت و سفاهت ما ملت بي حس را دليل مبرهني است و احترام اهل علم از ميان برود و هيچ مجازات داده نشود .
ما طرفدار هيچ كدام چه آقايان طلّاب ، چه آقايان پاقلعه نيستيم و اصلاح حال تمام شعب و طوايف اين مملكت را كنفس واحده طالبيم .
سبك ما هميشه بر اين بوده ، تمام طوايف و قبايل متوطّنين اين خاك پاك در نظر قانون شرع بايد يكي باشند و هيچكدام حقّ ظلم كردن به ديگري را ندارند و نبايد در صدد اذيت و آزار كسي بر آيند و اگر برآمدند بايد سخت مجازات داد تا ديگران عبرت گيرند .
ما اگر قسم بود داديم ،‌ اگر عجز و لابه بود نموديم كه بيائيد اين جنگ هاي خانگي را كنار گذارده ، در طريق اصلاح اين مملكت خراب برادر وار دست اتحاد و اتفاق به هم داده و هيچ چيز را مانع و حاجب ندانيم تا به مقصود نائل شويم .
فعلاٌ هم به بانگ بلند عالم گير فرياد مي زنيم : اي آقايان عظام ، و اي هم وطنان گرام همت كنيد ، غيرت به خرج دهيد و متفقاٌ از قوه مجريه جدّاٌ مجازات مخالفين قانون عدالت را بخواهيد . زيرا كه تا مجازات در كار نباشد هر روز بايد منتظر اين نوع وقايع ناگوار باشيم و مستبدين هم پي وقت مي گردند و دامن زن آتش نفاق هستند و هر روز اين ملت بيچاره را دچار مشكلات مي نمايند .
و مجدداٌ عرض مي نمائيم تا مجازات در كار نباشد ، همين آش است و همين كاسه .
 
                                                                ميرزا علي آقاي خراساني    
آپادانا  : مشاهده میشود که روزنامه نگار مشروطه خواه ، که می توانست حادثه پیش آمده را منصفانه بررسی و سعی در آسیب شناسی و شناخت نقص هایی که باعث ایجاد این حادثه تلخ شده است ، نماید به یک سری کلی گوئی و منتسب کردن آن به مستبدین مجهول الهویه  کرده است .
نویسنده اولا با بیان اینکه چوب درخت ها ی بریده شده برای تعمیرات و نه برای سوخت زمستانی ( بر مبنای گفتار حاج آقا ابراهیم ) می خواسته به کار رود، عمل زشت و بی قانونی طلاب را می خواهد توجیه کند. در ضمن نمیگوید که این سازمان آموزشی دارای مدیریت است و مسایل داخلی این سازمان به حاکم شرع ارتباطی ندارد تا بتواند اجازه بریدن چنار را به طلاب بدهد  .
نویسنده ، طلاب را هم مورد سوال قرار نمی دهد که معنای مشروطیت ، هرج و مرج و بی قانونی نیست . 
و نیز علیرغم اینکه ادعا میکند طرفدار هیچ یک از طرفین ماجرا نیست . در نوع نوشتار از اشخاص عالم و دانشمند پاقلعه بدون ذکر عناوین و احترامات لازمه نام می برد ، حال آنکه اسم آخوند های طرف مقابل را با کلّی القاب نظیر جناب و آقا و شریعتمدار همراه میکند .
نکته دیگر اینکه رویهم رفته این واقعه که به نظر میرسد با زمینه چینی آخوند های قدرتمند اصفهان برای دست اندازی بر مدیریت مدرسه چهار باغ ، صورت پذیرفته به ضرر وجهه کلی آقایان پاقلعه تمام شده است . در آن موقع قبل از بازگشت آقای سید العراقین به اصفهان ، بزرگان فامیل حضوری فعال و شرکتی در نهاد های تازه بنیاد پس از مشروطیت اصفهان ، نظیر انجمن ولایتی نداشتند .
اگرچه تنبیه بدنی طلاب جسور و بی ادب موجت رضایت خاطر است ولی باید قبول کرد که به نحو مدبرانه و سیاست مدارانه ای نیز  میشد قضایا را حل کرد که وجهه پاقلعه خراب نشود و تنبیه نیز می توانست به صورت عاقلانه تر و موثرتری صورت پذیرد هرچند یک چنار هم در این میان فدا گردد. 

بخشی از صحن مدرسه چهار باغ و چنار ها
 
مدرسه چهار باغ در حدود زمان رویداد

۱۳۹۶ بهمن ۱۸, چهارشنبه

شورش طلاب مدرسه چهار باغ ( بخش اول )





گفتار زیر را از روی یک فایل صوتی عینا نوشتم . فقط افعال را به صورت نوشتاری در آوردم .
******
گفتگوی دکتر علیرضا نعمت اللهی با مرحوم حاج آقا ابراهیم میرعمادی در باره :

ماجرای شورش طلاب مدرسه چهار باغ



( قسمت اول )

دکتر علیرضا : بسم الله الرحمن الرحیم . پنج شنبه سوم آذر ماه 1379 .
در محضر آقای حاج آقا ابراهیم هستم و از ایشان تقاضا میکنم که در مورد جریان مدرسه چهار باغ اطلاعاتی که خدمتشان هست عنایت بفرمایند . یا علی .
حاج آقا ابراهیم : بسم الله الرحمن الرحیم . مقدمتاً باید عرض کنم که در سال 1310 ، البته سال هائی که عرض می کنم  تمام قمری هجری است . هنوز رسم سال شمسی نبود .
در 1310 مرحوم حاج میرزا مهدی پدر مرحوم سید العراقین از دنیا رفتند و برادر ایشان مرحوم حاج آقا میرزا سید محمد علی مدرس امور مدرسه چهار باغ و موقوفات صدر و آنچه به دست اخویشان بوده است در کف با کفایت ایشان قرار میگیرد .
و مرحوم حاج میرزا عبدالحسین که بعدا ً معروف به سید العراقین شدند ایشان هم درسال 1316 مشرف می شوند به نجف برای ادامه تحصیلات .
و این قضیه ( یعنی شورش طلاب )  در 1326 قمری واقع شد .
اولا ً مرحوم آقای حاج میرزا محمد علی برای امر اداره موقوفات صدر تشریف برده بودند به جرقویه . در اصفهان نبودند . شاید اگر بودند مانع می شدند .
و از طرف ایشان مرحوم حاج میرزا محمد پدر مرحوم حاج میر سید عبدالله جد آقای سجادیان امور مدرسه را اداره می کردند .
طلاب با هم یک ( تبانی ) ؟ داشتند و مدعی بودند که آقایان آن اندازه حق طلاب را نمی پردازند .
لذا رغما ً به آقایان ، یک اره دوسری را میاورند و شبانه یکی از چنار های مدرسه را که اگر حالا بود البته باستان شناسی و اداره میراث مداخله می کرد را شبانه با اره بریدند و تقسیم کردند . چون زمستان بوده است و هوا سرد بوده است و احتیاجی به هیزم بوده است .
وقتی آقای حاج میرزا محمد فردا ملتفت می شوند ، اظهار میکنند که درست نیست این کار ، مداخله در وقف و موقوفه است .
آن ها { یعنی طلاب } هم یک حرف هائی جواب میدهند .
و ایشان تشریف میاورند به پاقلعه و این جا مطرح می کنند نزد آقایان فامیل که طلاب بی احترامی کردند و بی حرمتی کردند .
البته آقایان آنوقت فامیل مرحوم آقا میرزا عباس نعمت اللهی ، مرحوم آقا میرزا ابوالحسن نعمت اللهی ؟ و سایر آقایان . این ها بهشان برخورد میکند و در مقام انتقام بر میایند . و دستور میدهند یک عده ای اهل پاقلعه که موافق بوده اند این ها جمع می شوند و روزی را تعیین می کنند برای تنبیه طلاب .
و از اصفهان ازراه غیر معروف که راه کوچه بکتاش و اطراف . از این راه ها میروند به مدرسه چهار باغ .
طلاب هم ملتفت می شوند و در نقره را می بندند  و البته وقتی در نقره را بستی رفتن داخل مدرسه مشکل می شود .
آقایان ( مقصود اینجا داش مشدی ها و بزن بهادر های یاور آقایان پاقلعه است ) میرسند و راهی به رفتن توی مدرسه نداشتند و یک راهی که سابقا ً برای آب کشی مقابل هتل شاه عباس فعلی یک راهی بوده است که این حیوان را می بردند ، گاو را می بردند و به { چرخ } چاه می بستند و آب می کشیدند برای کُرها و برای حوض ها .
این ها از این راه مجبور می شوند در را می شکنند و از این راه وارد مدرسه می شوند . دیگر طلاب راهی نداشتند و خوب به اصطلاح دائی ها و پهلوان های پاقلعه و این ها اذیت هائی به طلاب می کنند . زخمی پیدا می کنند چند تا و برمیگردند.
این ها انتقام از این عمل طلاب میدانند . و بر میگردند و میایند .
و البته منزل مرحوم آقای میرزا عبدالجواد که پسر بزرگ مرحوم حاج میرزا محمد علی بودند . باغی داشتند . اینجا توی باغ بساط سوری راه می اندازند . از این آقایان ( دائی ها و پهلوان ها و بزن بهادر ها ) پذیرائی می کنند .
از آن طرف طلاب هم مدد خواهی از علما می کنند . که آنوقت مرحوم آقا میر محمد تقی محله نوئی مدرس . ایشان جزو علما و حتی مرحوم حاج میر محمد صادق یزد آبادی و مرحوم آقا مدرس اسفه ای که آنوقت در مدرسه جده بزرگ جزو مدرسین معروف بوده اند .
این ها جمع می شوند در مدرسه چهار باغ و البته به مرهم  گذاری جراحات طلاب و این امر کم کم موقعیتی پیدا می کند .
آقایان { یعنی پا قلعه ای ها } هم متعرض به اینکه متولیند و باید حفظ مراتب موقوفه را بکنند .
طلاب هم با آن حرف ها و تقریبا ً یک حکمی بر علیه پاقلعه صادر می شود : که این ها حریم دین و علم و حوزه علم را شکستند و باید تنبیه شوند .
بعدا ٌ مرحوم آقای حاج میرزا محمد علی از جرقویه میایند و اصلا ً به این کار معترض بودند که چرا اصلا ٌ چنین اتفاقی افتاده است ؟ چرا چنین شده است .
و آقایان { منظور در اینجا علمای اصفهان غیر از پاقلعه ای هاست } هم به اصطلاح عنوان تحریم بر اهل پاقلعه و این انجام تا سال 1327 که مرحوم سید العراقین ، حاج میرزا عبدالحسین ، با گرفتن لقب سید العراقین از مرحوم آخوند خراسانی استادش به اتفاق مرحوم آقا میر سید محمد نجف آبادی با هم از نجف تشریف میاورند ، در امور مدرسه چهار باغ مداخلاتی و رفع این نگرانی می شود .
ولی اصل قضایا ازین قرار شروع شده است . از اول از طرف طلاب بی حرمتی و بعد هم به عنوان انتقام از آقایان طلاب این اتفاق واقع می شود .
دکتر علیرضا یاد آور می شوند : یک دسته هائی هم توی شهر راه انداخته بودند که " امان از ظلم کوفی – امان از جور صوفی "
حاج آقا ابراهیم : خوب حالا چون مرحوم آقا میرزا عباس و آقایان یک قسمتی جزو عرض کنم فرقه نعمت اللهیه و مودب به آداب فرقه نعمت اللهیه بودند . البته علما هم که خوب همیشه با اهل عرض کنم که طریقت ، یک اختلافی بین علمای شریعتی و طریقتی هست . این هم قضیه را اهمیتش را بیشتر داشت .
چون این عمل از طرف آقایان { پیرو طریقت } اتفاق افتاد . آنوقت یک حرف ها و یک نقل هائی بعله یک عده { گفتند } صوفی و چه و چه . این ها دیگر از ناحیه طلاب و بعضی هواخواهان این حرف ها زده شد . اما خوب به جائی منتهی نشد و حکومت وقت هم نیر الملک بوده است و آن هم عرضه ای که تصرفی توی این کار بکند ، نداشته است . این اتفاق واقع می شود در 1326 قمری .
دکتر علیرضا : خیلی متشکرم .
( با تشکر از آقای دکتر نعمت اللهی که همت نموده این مصاحبه را ترتیب داده و فایل صوتی حاوی  این گفتگو را نیز به اینجانب مرحمت  کردند ) 

آقای حاج میرزا محمد علی مدرس و اطرافیان


آقای میرزا عبدالجواد درسمت راست دیده میشوند