۱۳۹۷ فروردین ۱۶, پنجشنبه

گزارش یک زیارت خانوادگی : مهدی نعمت اللهی : آپادانا فروردین 1397

گورستان وادی السلام نجف اشرف - مزار مرحوم میرزا عبدالعلی نعمت اللهی




ماجرای دو تقدیر شصت ساله

میرزا عبدالعلی نعمت اللهی 25 فروردین 1336 درگذشتند.
از آن زمان تا 25 فروردین 1396، سهم اطرافیان ایشان از آمدن سر خاک و نگاه کردن به آن و آرام گرفتن به دیدن سرنوشت مشترک آدمیان دوبار بوده است:
بار اول فروردین ماه سال 1337 همسر و دو پسر کوچک تر بدین جا آمده اند، پسرهای بزرگ تر به دلیل درس و مدرسه در خانه ماندند.
بار دوم تیر ماه سال 1395 پسر دوم او بدین جای آمد و خاک پدر را با کمک متولی آرامستان شناسایی کرد.
.....................................................................................................................
میرزا عبدالعلی نعمت اللهی شصت و یک سال قبل در بیمارستانی در هامبورگ درگذشتند،
درخواست ایشان در وصیتی که شب قبل از عمل جراحی نوشته شده بود،
این بود که در اصفهان در کنار پدر و مادرشان به خاک سپرده شوند.
اما چه شد که ایشان را در وادی السلام نجف به خاک سپردند؟
چه شد که اطرافیان ایشان شصت سال از حضور بر سر خاک او و خواندن فاتحه ای محروم ماندند؟
.....................................................................................................................
در این چند روز برای بار دوم است که از تقدیر می نویسم، تقدیر در نظر من به سرنوشتی گفته می شود که بر خلاف درخواست مکتوب، بر خلاف برنامه ریزی و تلاش آدمیان اتفاق می افتد.
..................................................................................................................... تقدیر اول
در وصیت نامه ی ایشان آمده بود که در کجا به خاک سپرده شوند اما بعد از درگذشت ایشان با آقا میر زین العابدین، در اصفهان، تماس گرفته شد تا از ایشان در مورد محل خاک سپاری استعلام شود،
و ایشان با توجه به حضور آقای غفاریان در نجف موقعیت را مغتنم شمردند تا آرزوی هر شیعه ی دلداده ای برای آرمیدن در پای امام اول برای ایشان محقق شود.
یک جایگاه در وادی السلام برای ایشان خریداری شد و این گونه بود که تقدیر میرزا عبدالعلی نعمت اللهی برای خاک سپاری در وادی السلام رقم خورد.
..................................................................................................................... تقدیر دوم
فروردین ماه سال 1337 اولین و آخرین باری بود که یار شانزده ساله و مادر فرزندان او، خانم صدیقه ربانی، به همراه خواهر، برادر شوهر، پسر سوم و چهارم بر سر خاک ایشان حاضر شدند،
سه ماه بعد در 23 تیر ماه 1337، آخرین پادشاه عراق، فیصل دوم که متحد شاه ایران بود، با کودتای عبدالکریم قاسم از سلطنت برکنار شد و با آمدن چپ ها بر سر کار ناآرامی هایی در عراق شروع شد که تا ده سال بعد که حزب بعث بر عراق مسلط شد با کودتاهای متوالی ادامه یافت.
بعد از تسلط حزب بعث به رهبری احمد حسن البکر در سال 1347 آرامش نسبی بر عراق حاکم شد اما روابط ایران و عراق از اردی بهشت 1348 به شدت تیره شد، به طوری که تا سال 1353 بیش از شصت مورد درگیری مرزی بین دو کشور به وجود آمد، و تا سال 1358 منجر به اخراج چند ده هزار ایرانی از عراق شد. این درگیری ها با معاهده الجزایر به سال 1354 خاتمه نیافت بل که بعد از هشت سال جنگ در سال 1367 خاتمه یافت و فقط بعد از مرگ صدام در سال 1385 به سوی بهبودی رفت.
و این گونه بود که تقدیر اطرافیان میرزا عبدالعلی نعمت اللهی برای دوری از خاک و مزار او رقم خورد.
..................................................................................................................... امروز جمعه 25 فروردین 1396 شصتمین سال پدربزرگ است،
ساعت 6:30 رهسپار آرامگاه او هستم،
هوا ابری است و دمای هوا هفت درجه ای نسبت به دیروز کاهش یافته است، در نتیجه مثل دیروز عرق نمی ریزی،
می روم کمی اطراف مزار او می چرخم،
چرخ زدن اطراف مزار عزیزان رسم من است، از آن کارها است که به من آرامش می دهد،
فضا را وارسی می کنم،
به جزییات توجه می کنم،
و از این طریق موقعیت را برای خودم قابل هضم می سازم.
دلم می خواهد دور مزار را نظافت کنم،
فکرهایم را می کنم،
تصمیم هایم را می گیرم،
چند سوره ای را که پدر سفارش کرده است: ملک و یاسین را می خوانم.
.....................................................................................................................
چه کسی می داند "کی، کجا و چه گونه از دنیا خواهد رفت؟"
مزار پدربزرگ مورد گفت و گو است،
بعضی از ما ابراز اشتیاق می کنند که بعد از درگذشتن در این جا به خاک سپرده شوند،
این که دو جای گاه در کنار خاک پدربزرگ متعلق به خانواده است به این بحث دامن می زند.
عموجان حسین یادآوری می کند که مادربزرگشان در سه نوبت قبری را خریده بودند و هر کدام به دلیلی امکانش را از دست داد،
و از کسان دیگر در خاندان مثال می زنند که قبری خریده بودند و مزارشان در جایی دیگر معین شد.
.....................................................................................................................
همه رفته اند،
بر سر مزار پدربزرگ با محبوبه خانم نشسته ایم،
زن عمو می گوید که آشنای پدربزرگ که در هامبورگ بوده وصیت ایشان را ندیده بوده،
و با آقای زین العابدین، پدربزرگ محبوبه خانم، برای انتقال جسد مشورت می کند،
با توجه به حضور آقای غفاریان در نجف، ایشان پیش نهاد می کند که جسد به نجف منتقل شود،
و این گونه می شود که مزار پدربزرگ به جای تخت فولاد و کنار مزار پدر و مادرشان در وادی السلام رقم می خورد.
.....................................................................................................................
وصیت نامه مرحوم نعمت اللهی
و چه کسی جز خدا می داند که یک نفر برای دنیای دیگر چه توشه ای برگرفته است؟
زن عمو باور دارد که در آرامستان وادی السلام جان های بزرگ حضور دارند،
و از جمله به پدربزرگ اشاره می کنند.
محبوبه خانم خوابی را از داداششان، آقا رضا، نقل می کنند که پدربزرگشان، آقا میر زین العابدین،در خواب بهشان گفته بودند:
"آمیز عبدالعلی خودش هم نمی دانست که چه توشه ای برای این دنیا برگرفته است".
.....................................................................................................................
دیروز بعد از گردهماییمان بر سر خاک پدربزرگ و به هنگام نهار، از عموجان حسین تشکر کردم،
پرسیدند که تشکر بابت چیست،
گفتم بابت پیدا کردن مزار پدربزرگ و بازسازی آن.

                                                                                   مهدی نعمت اللهی